دقیق نیست بگوییم تصویر سینماتوگرافیک در زمان حال است. آنچه تصویر «بازنمایى» مىکند در زمان حال است، ولى نه خود تصویر، زیرا در سینما، همچنان که در نقاشى، خود تصویر همواره از آنچه بازنمایى مىکند متمایز است. خود تصویر نظامى است از روابط زمانى، که زمان حال متغیر تنها یکى از نتیجههاى آن است. فکر مىکنم تارکُفسکى نیز همین مسئله را مد نظر داشت وقتى تمایز میان تدوین و نما را به چالش کشید و سینما را به منزلهى «فشار زمان» در یک نما تعریف کرد. (از متن کتاب صفحه ۲۰ تا ۲۱)
مترجم کتاب مغز یک صفحهنمایش است دست به گزینش و گردآوری مقالاتی از ژیل دلوز فیلسوف شهیر فرانسوی زدهاست که همگی حول محور سینما و علاقهی این فیلسوف تاثیرگذار به سینما میچرخند. این مقالات به طور کلی از دو کتاب گپوگفتها و دو رژیم جنون دستچین شده اند. با این حال چندتایی از آنها پیشتر در دههی ۱۹۷۰ در کایه دو سینما نیز منتشر شده بودند، و همانطور که مترجم در مقدمه توضیح داده برخی از آنها را میتوان چون مقدمهای دید برای ورود به دو کتاب مهم دلوز دربارهی سینما، یعنی تصویرـحرکت و تصویرـزمان.
کتاب حاوی چهار گفتوگو با دلوز دربارهی سینما و یک نامه است که دلوز به سرژی دنی به مناسبت انتشار کتابش نوشته، به علاوهی تکنگاری که دلوز دربارهی فیلم دستهی چهار نفره ساختهی ژاک ریوت نوشته است. دلوز فیلسوفی اساساً رادیکال و خلاق است که نگاهش به سینما تاثیر ماندگاری بر فهم سینما و همینطور فهم فلسفه بهواسطهی سینما داشته است.
او در «پرترهی فیلسوف در مقام یک سینما رو» در پاسخ به این پرسش که «شما ارزشِ اصالت را دقیقاً چگونه میفهمید؟» میگوید: «اصالت تنها معیار یک اثر است. اگر احساس نمیکنید که چیزی نو دیدهاید، یا چیزی نو برای گفتن دارید، چرا مینویسید، چرا نقاشی میکشید، چرا فیلم میسازید؟ به همین ترتیب، در فلسفه اگر سراغ ابداع مفاهیم نو نمیروید چرا میخواهید فلسفه ورزی کنید؟»