به لطف مادرم ، دست مرد بزرگ را لمس کرده بودم ! پدر لافکادیو ! ژید ، ولز ، کوکتو ، شاید سارتر ، کاموی بارانی به تن ، که در یک رونمایی کتاب از او امضا گرفتم : به سختی می شود تصور کرد که حضور این همه نابغه برای مرد جوان هفده ساله ای که در ضمن این معاشرانش فقط تنی چند از همکلاسی هایش بودند و در انگشت شماری اتفاق هنری در شهری که در آن زندگی می کرد که چنین کم می شناختنش شرکت کرده بود ، چه معنایی داشت . اما مستعد ستایش و سرشار از آرزویی رویایی : ایفای نقشی ، هرچند اندک در زمینه ای کشف نشده . من همین آتش درون را در هر یک از ملاقات های بزرگم برای جشنواره کن باز یافتم . هیجان با من بود و هرگز رهایم نکرد
ژیل ژاکوب
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست