هنگامی که سال اول کالج یا دورهی پیشدانشگاهی را طی میکردم، پیش خود میاندیشیدم هوش علمی یا هوش و استعداد تحصیلی یا آی کیو نمیتواند موفقیت شغلی ما را در آینده پیشبینی کند. و هیچ ضمانتی نیست که بعد از فارغالتحصیلی، بتوانیم در حرفهی خوب و پردرآمدی مشغول به کار شویم. در آن زمان پسری در خوابگاه ما بود که با نمرات عالی وارد کالج شده بود و در هر آزمون و امتحانی که برگزار میشد، همیشه جز پنج نفر اول بود. خلاصه از نظر علمی واقعا ممتاز و برجسته بود. فقط یک مشکل داشت: شور و شوق و انگیزهاش صفر بود. خیلی به ندرت کلاس میآمد.
تا ظهر میخوابید و هرگز تکالیف درسیاش را انجام نمیداد. هشت سال طول کشید که لیسانس گرفت و امروز بهعنوان مشاور برای خودش کار میکند؛ یعنی کسی نیست که در زمینهای، عملکرد عالی داشته باشد، رئیس یک سازمان بزرگ باشد یا یک مدیر و رهبر برجسته باشد. امروز میفهمم که او فاقد برخی از ویژگیهای حیاتی هوش عاطفی، بهویژه خویشتنداری و کنترل نفس بود. هاوارد گاردنر دوست دوران کودکیام، هنگامی که در سالهای 1980 برای نخستینبار راجع به هوشهای چندگانه مطلب نوشت، بحث دربارهی انواع هوشهای متفاوت با هوش علمی یا آی کیو را آغاز کرد. او نکتهی مهمی را گوشزد کرد؛ این که برای هر هوشی که مجموعهای از مهارتهاست، باید منطقهی خاصی در مغز وجود داشته باشد که آن مهارتها را کنترل و تنظیم کند.
دانیل گلمن (Daniel Goleman)؛ روانشناس و نویسنده آمریکایی به مدت 12 سال مسئولیت نگارش بخش علوم مغزی نیویورکتایمز را به عهده داشته است و مقالههای وی در این موضوع در سرتاسر جهان منتشر شده است.