در دوران باستان ارسطو به وضوح اعلام کرد: «فضیلت پاداش فضیلت است.» دو هزار سال پس از او اسپینوزا فریاد زد: «سعادت پاداش فضیلت نیست بلکه خود آن است. جلوگیری از شهوات باعث نمی شود که به سعادت برسیم بلکه درک لذت سعادت است که باعث می شود از شهواتمان جلوگیری کنیم.» در طول فاصله دوهزارساله میان این دو فیلسوف نیز سخن سایر فیلسوفان در باب اخلاق همین بود؛ اصالت فضیلت. در دوره مدرن، طرح دیدگاه های دیگری در حوزه اخلاق باعث رانده شدن فضیلت به حاشیه شد. پس از یک سیطره دویست ساله در نیمه دوم قرن بیستم دوباره اخلاق فضیلت احیا شد و فیلسوفان بزرگی توجه خود را معطوف به آن کردند و از اهمیت، ضرورت، استحکام و نجات بخشی آن سخن ها گفتند.
اسپونویل تحتتأثیر آرای متفکرینی مانند اسپینوزا، مونتنی، مارسل کونش و همینطور جهانبینیِ بودایی و هندو خط فکری خود را یافته و در طول سه دههٔ اخیر آثاری را در باب فلسفه، اخلاق و روش زندگی به رشته تحریر درآورده است. آثار کنتاسپونویل عموماً به طرح سوالهای ساده در باب زندگی میپردازد، معنای زندگی چیست و کجا باید دنبالش گشت؟ خوشبختی چه تعریفی دارد و چگونه در جهانِ آشفتهٔ امروز به دست میآید؟ فضیلتهای اخلاقی چه تعریفی دارند و چرا باید در ایجاد و حفظ آنها کوشید؟ ویژگی برجستهٔ اسپونیول این است که در واقع او مفاهیم و سؤالات فلسفی را با زبانی گویا برای عموم بازگو میکند و به این شیوه حضورِ خود را در بستر جامعه حفظ میکند.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست