در ژرفای آب بهسرعت به فهرست پرفروشترین کتابهای جهان راه یافته و تعلیق و جذابیت آن خوانندگان پرشماری را مسحور خود کرده است. این رمان ثابت میکند دختری در قطار در کارنامهی نویسندهاش یک اتفاق نبوده و با داستاننویسی مواجهیم که هر صفحهی کتابش معما و هیجان تازهای در بر دارد.
«دوباره! دوباره!» مردها دوباره او را میبندند؛ ولی این بار به گونهای دیگر: شست پای چپ را به پنجهی راست، شست راست را به پنجهی چپ. ریسمان هنوز هم دور کمرش مانده؛ این بار او را میبرند و در آب میاندازند. شروع به التماس میکند: «خواهش میکنم.» چون فکر نمیکند بتواند تاریکی و سرمای آن را تاب بیاورد. دوست دارد به خانهای برگردد که دیگر نشانی از آن نیست، به روزگاری که او و عمهاش جلوی آتش مینشستند و برای هم قصه میگفتند. دلش هوای کلبهشان و تخت عمه را دارد، دوست دارد دوباره کوچک شود. دلتنگ عطر گلهای سرخ و دود چوب و گرمای خوشایند پوست عمه است.«خواهش میکنم این کار رو نکنین.» و در آب فرو میرود. وقتی برای بار دوم او را از آب بیرون میکشند، لبهایش کبود شده و دیگر نفس نمیکشد.