«برپا» رمانی است در قد و قامت و حجمی قابل قبول. داستانش به دل مشغولیها و زندگی روزانه زنی به نام رها باز میگردد. زن جوانی که در تجربه نخست زندگی زناشویی خود دچار بحران شده اما در گیر و دار شروع رابطه عاشقانه تازه ای است. اما چیزی که این نگاه به ظاهر کلیشه وار در روایت داستان را دچار عطف کرده و محتوای آن را با تغییر همراه میکند، نگاه موحدانه رها به عنوان راوی داستان به زندگی و تمامی رویدادهای آن است؛ نگاهی که میتواند سرآغاز تبلیغ سبکی تازه و نوین از زندگی دین مدارانه در چهارچوبی عفیف و توحیدی باشد که خلاء آن در زندگی شهری این روزهای ما در کلانشهرهای کشورمان به شدت قابل احساس است.
کتاب نثری شاعرانه دارد و نویسنده در هیچ کجای از داستانش سعی نداشته است تا با عصبیتی خاص تفکر خودش را به خورد مخاطبش بدهد. رها نماینده یک زندگی ساده و در عین حال پرشور در جامعه هزار رنگ امروز ماست. نماینده ای که سعی دارد تا به بیینده خود بگوید در بدیهی ترین و ساده ترین رویدادهای زندگی پیرامونیمان نیز میتوان نگاهی انسانی و دینمدارانه داشت و بر پایه همان نگاه، دید، حرف زد، استنتاج کرد و در نهایت به عمل رسید.