کتاب حاضر نوعی کتاب داستانی با درون مایه ی روانشناسی است. شخصیت اصلی داستان مردی به نام «جان» بوده که شخصیتی عجول و شتاب زده دارد.
جان یک هفته از کارش مرخصی می گیرد تا از هر چیزی که مربوط به کار می شود دور باشد و در مورد سؤالی که اغلب روزها فکرش را مشغول کرده بود تفکر کند. او که در این مسیر گم و در تقاطع های واقعی و استعاری سرگردان شده است، خود را مقابل غذاخوری کوچک و دورافتاده ای میابد که گویا در وسط ناکجاآباد واقع شده است و کیلومترها از شهر و آبادی فاصله دارد.
«جان» فقط به قصد بنزین زدن و یافتن غذایی اندک برای ادامه سفر پیاده می شود ولی به طرزی کاملاً متفاوت تغذیه می شود. در توضیح پشت جلد کتاب می خوانید: «جان در شبی که تصمیم گرفته برای مدتی دست از کار بکشد و - به قول خودش – "باتری هایش را شارژ کند"، در جاده گم می شود و پس از ساعت ها پرسه زدن، از کافه ای در ناکجاآباد سر درمی آورد.
کافه ای عجیب و مرموز که با کافه های دیگر متفاوت است. جان در این کافه برای نخستین بار در زندگی با این پرسش ها مواجه می شود: چرا اینجایید؟ آیا از مرگ می ترسید؟ آیا از زندگی احساس رضایت می کنید؟ این اتفاق زندگی جان و دیدگاه او را به زندگی دگرگون می کند. این کتاب شمارا وادار می کند به زندگی از زاویه ی دیگری نگاه کنید.»