رضا کرمرضایی نمایشنامهنویس، مترجم و هنرمند سینما و تئاتر این بار خاطرات خود را به رشته تحریر در آورده است. خاطراتی خواندنی از دوران کودکی تا ورود به عرصه هنر. او در این کتاب از گذشتههای نه چندان دور زندگیاش سخن به میان رانده و نقشهای متفاوتی را که در سینما و تئاتر بر عهده گرفته، برای خواننده بازگو میکند: «رضا! رضا! رضا...!» صدای زنداییجان بود که مثل هر روز صبح سحر بیدارم میکرد تا بروم نان بگیرم. صدایی آرام و یکنواخت که با خونسردی ادا میشد. «رضا! رضا...!» «او با فاصلههای معین، انگار که سوزن گرامافونی گیر کرده باشد، صدایم میزد. من که بر حسب عادت تا نیمههای شب مشق نوشته بودم و خسته از کار و درس و بازی از خواب عمیقی بیدار میشدم، تنها آرزویم این بود که یک رضا کمتر گفته شود، یا به هر دلیلی در صدای زنداییجان وقفهای هرچند کوتاه بیفتد تا بتوانم چرتی بزنم.» رضا کرمرضایی، متولد 1316 از نقشآفرینان بنام در عرصه هنر میباشد. او در سال 1356 نمایشنامه توراندخت اثر ماندگار برتولت برشت را ترجمه و توسط نشر ققنوس منتشر کرد. سپس در همان سال دو اثر از فرانتس کسافرکروتس با نامهای کلب? والدین و شخص سوم را روانه بازار نشر کرد.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست