تا این کتاب را ابتدا کردیم از دل به کاغذ آوردیم نه از کاغذ به کاغذ بردیم. در راه مصر بسا کسان بودند که آن باد و آن بوی بر ایشان گذر میکرد اما چون عشق یعقوبی نبود از بوی هیچ نصیبت نیافتند. اگر یعقوب باشی بوی یوسف شنوی و اگر نه همه گفت و گوی است. عشق مرغی غریب است. در هر جایی آشیانه نسازد و با هر کسی مقام نگیرد و بر هر شاخی ننشیند و با هر کسی انس نگیرد. عشق است که جان عاشقان زنده از اوست نوریست که آفتاب تابنده از اوست هرچیز که در غیب و شهادت یابی موجود بود ز عشق و پاینده از اوست دلم پیر شد و هنوز بغض گریستن دارد. ظهر عاشورا غم عشق شکفت. کدام عاشورا نمیدانم اما میدانم که عاشورا بود و صدایی یاری میطلبید.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست