«آبگینه و راز مَلک جوان» حتی برای رمان نخوان ها هم جذاب است.
داستانی عاشقانه، همراه با توصیفاتی زیبا از زندگی ایلات و عشایر که در فضایی متفاوت با زندگی شهری روزمره رخ می دهد. زنان شجاع و مردان دلیر عشیره، مرغزارها، صدای سم ستوران، شکار، رزم، عشق و زیبایی، روح انسانی و حماسی را در جان داستان به حرکت درمی آورد.
نویسنده ابتدا در دو روایت موازی، کودکی آبگینه و ملک جوان بخت را روایت می کند، سپس چیره دستانه این دو را ترکیب می کند و صفحه به صفحه به جذابیت و سرعت داستان می افزاید و خواننده را برای کشف ماجرا مشتاق و مشتاق تر می کند.
اما همهٔ آبگینه این نیست. تشنگی ظریفی در انتهایش باقی است: سِحری که رمزش باید گشوده شود. و این نویدی است برای مجلدهای بعدی و بعدی.
در کوه های زاگرس که مرز دنیای افسانه و راستین باریک است، خواننده با دو دوست در مرز و بومی آشنا همراه است و ناگاه خود را در قلمرویی ناشناخته می یابد و اسرار نهفته سرزمین گرین و دشت میشان بر وی آشکار می شوند.
این قصه قدرت نبرد و ظرافت همزیستی مردم عشایر با طبیعت است، اما زندگی تلخ و اندوهگین در شوربختی، نه.