«جامعهشناسی پالتو ماهوتی» داستان بلندی نوشته هاینریش بُل(۱۹۸۵-۱۹۱۷)، نویسنده آلمانی برنده جایزه نوبل ادبیات است. در بخشی از کتاب میخوانیم: وقتی حالت تهوع مولر به آنجا رسید که دیگر چارهای جز بالا آوردن نداشت، بر تالار سخنرانی سکوت سنگینی حکمفرا بود که نشان میداد شش دانگ حواس شنوندهها بر مطلب متمرکز شده است. در آن لحظه، (درست هفده دقیقه مانده به پایان درسگفتار)، صدای فرهیخته، ولی عاری از لحن پروفسور اشمک، که به یمن فرهنگی فاخر، روی طنین خرخر و گرفتهگی تنظیم شده بود، چون صدای ملایم ارگی میشد، که هم خوابآور بود و هم تحریککننده. از آن دست صداهایی که حتا در دختر دانشجوهای هَپَلیِ صورت کُرکدار (همان به اصطلاح سوپر انتلکتوئلهای نافی ظرافتهای زنانه) جاذبهای آنچنانی ایجاد میکند. در همین لحظات بود که حاضر بودند برای اشمک بمیرند. خود اشمک بارها -لابهلای گفتوگوهای خودمانی- این فراز از درسگفتارش را چنین توصیف کرده بود: «در آن لحظه قضیه به چنان نقطه اوجی میرسد که امر عقلانی تا سر حد امکان مراقبت شده، بنا میکند به تاثیرگذاری غیرعقلانی بر مخاطب.» بعد میافزاید: «دوستان من! اگر به این مسئله فکر کنید که مناجاتی خشک و خالی، با اجرای تمام آداب لاجرم مربوط به آن، درست همانند یک عمل عاشقانه، چهلوپنج دقیقه طول میکشد؛ آن وقت درک خواهید کرد که موزونی و ملالت، فراز و فرود، و نقطه اوج -نفس تازه کردن- هم جزیی از هر مناجات، جزئی از هر عمل عاشقانه و -به عقیدهی من- جزیی از هر درس گفتار آکادمیک است.» در این فراز، یعنی کموبیش در سیوسومین دقیقهی درسگفتار، دیگر کسی در سالن بیتفاوت نبود، از یک طرف فقط تعریف و تمجید بود و از طرف دیگر ملال و دلزدگی. ستایشگرها هر آن ممکن بود با فریادهای ناموزون خود سالن را روی سرشان بگذارند، طوری که بعید نبود حتا این کارشان باعث فریاد تحریکآمیز مخاطبان مخالفخوان (که در اقلیت بودند) بشود. آی آی کتاب