ای پدر ما که در آسمانی لئاندرو اوروینا گروهبان که از خواهر و مادر بچه بازجویی میکرد، سروان دست بچه را گرفت و با خود به اتاق دیگر برد. گفت: بابات کجاست؟ بچه زیر لب گفت: رفته آسمان. سروان با تعجب پرسید: چی؟! مرده؟ بچه گفت: نه. هر شب از آسمان پایین میآید، با ما شام میخورد. سروان چشم گرداند و در کوچکی را در سقف دید.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست