نیمای شاعر در جوانی کاری می کرده که به نظر من گونه ای از شعر است، بنابراین عکاسی از یک جا کار می گذاشته و از خودش در حالات مختلف عکس می انداخته. شعر این عکس انداختن است از انسان و لحظه ی انسان در حالات مختلف با کلمات. شهر فرصت دیدن خود از منظر خود است.
شعرهای من، دعوای یک مرد برهنه است جلوی آسنه با خودش. جستجوی روایتی مردانه از احساس و اینکه آیا انسان هنوز هم زیباست و ما تا چه اندازه به صلح و معاشرت مثل کودکی به شیر برخواسته از رگ های مادر محتاجیم.
این ها را در سرم داشتم، اما بیشتر راوی جدال خودم بودم با زمان. اینکه آیا صد سال دیر بنام آمدم یا زود که صاحب این خاطرات هنوز اتفاق نیافتاده ام و یا چیزهایی را بیاد می آورم که پیش از من رخ داده است. آی آی کتاب