کامران شاید این اتاق را صحنۀ تئاتر کوچکی ببیند. با آن تصورات باستانی اش شاید این آسمان خراش را که اتاق مهمان در شکمش واقع است، «دیوسرا» و میزبان ها را «دیو»هایی جورواجور فرض کند. ممکن است آن ها را گروه کر کرم های روزتابی بداند که هماهنگ تاریک افشانی می کنند. به این گونه نظریه پردازی های ابلهانه اش باید بی اعتنا بود. میزبانان باید آنچه را از آن ها می خواهیم، به دقت جست وجو کنند. مهم ترین گامشان در این میزبانی هم آن است که یادداشت های مخفی داریوش سپیدنیا را پیش روی کامران بگذارند، نوشته هایی به زبان سومری که به ترجمۀ گروهی دیگر از همکاران است. هر سه میزبان باید دقتشان را به چهارمیخ بکشند تا کامران یادداشت های داریوش سپیدنیا را سرسری نخواند. آن قدر خنگ و پخمه هست که یحتمل اعلام می کند یادداشت های عمویش به حضورش در اینجا نامربوط است. پیش پیش بدانید به قدری کژمغز است که پس از خواندن نوشته های داریوش، گوش هایش داغ نمی شود و برقی از چشم هایش بیرون نمی زند. کلاً این مهمان دهاتی ما نه معنی «قلبِ شکسته» را می فهمد و نَه از «مغزِ شکسته» چیزی سرش می شود.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست