تئوی عزیز، من و گوگن دوباره دعوایمان شد و او قهر کرد رفت تاهیتی! وسط کشیدن دندان یکی از بیماران بود که صدایش کردم. زانویش را روی قفسه سینه آقای نات فلدمن گذاشته بود و با انبر دندان کرسی بالا، سمت راست را گرفته بود. طبق معمول در حال تقلا بود که من از اقبال بَدم وارد اتاق شدم و پرسیدم که آیا کلاه نمدی من را دیده یا نه. گوگن هم حواسش پرت شد و دندان از انبر در رفت، فلدمن هم از این موقعیت استفاده کرد و از روی صندلی پرید و از مطب فرار کرد. گوگن ناگهان دیوانه شد! کلهام را گرفت و ده دقیقه بیوقفه زیر دستگاه ایکسری گرفت. تا چندین ساعت نمیتوانستم همزمان با دو چشم پلک بزنم. الآن تنها شدهام.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست