صوفی عاشق در جواب این سؤال مردم که همیشه از او میپرسیدند: «از چیِ تو خوشش اومده؟» میگفت: «از خودم.» این «خودم» به نظرم واژۀ جذابی است. میبینی، فیلسوف شدم باز... تغییری در خود احساس میکنم. حس غریبی از رگهایم عبور میکند و به قلبم میرسد. دستها و پاهایم گرمتر از قبل شده است. حس نوجوانِ به بلوغ رسیدهای را دارم که هنوز میان شیرینی دنیای بچگی و ابهت دنیای بزرگی حیران است و دست و پا میزند. کدام پروانهای در کجای جهان بال بر هم زده که من اینطور آشوبم؟
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست