هرچند کاترین از زیبارویان سرزمین عجایب به شمار می رفت و دلِ شاهِ مجردِ دل ها را ربوده بود، دل مشغولی او فراتر از این ها بود. کاترین، شیرینی پز ماهر، فقط آرزو داشت به همراه بهترین دوستش مغازه ای برپا کند. اما مادر او چنین رویایی را برای دختری که می توانست ملکه ی آینده باشد، باورنکردنی می دانست.
اما با ملاقات کاترین با جِست، دلقک خوش سیما و مرموز دربار، همه چیز تغییر کرد. برای نخستین بار، او کششِ حقیقی دلدادگی را حس کرد. کاترین با به جان خریدن خطر رنجاندن شاه و خشمگین ساختن والدینش، رابطه ای پنهانی و پرشور را با جِست آغاز کرد. او مصمم بود سرنوشت خویش را رقم بزند و به شیوه ی خود عاشق شود. اما سرزمین سحر و جنون و هیولا، سرنوشتی دیگر برای او رقم زده بود.