از همان زمان که خانهی امیر خسرو حبس شده بودم ترس از جنون مدام با من بود. دکتر شاهین، همان دکتر بیاعصابی که وقتی حرف میزد دهنش را کج میکرد و چشمهایش مدام میپرید، مثل آنکه مدام دارد چشمک یواشکی چندش آور میزند گفت: ترس از دیوانهشدن آغاز دیوانگیست. مقدمهی جنون است، و باز چشمش پرید من حتما دیوانه شده بودم.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست