داستان شطرنج باز از جمله داستان های بلند «اشتفان تسوایگ» (۱۸۸۱ اتریش، ۱۹۴۲ برزیل) رماننویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنویس و زندگینامهنویس مشهور آلمانی است که در سال 1942 منتشر شد. این داستان را مدت کوتاهی قبل از خودکوشی اش در دوران تبعید نوشت.
دکتر «ب» شطرنج باز نیست. وکیلی است که از بیست سال پیش، دست به مهره شطرنج نزده است. راز آقای «ب» برمیگردد به روزهای سیاهی که در زندان گشتاپو گرفتار شده بود. روزهایی که تنها در یک اتاق زندانی شده بود. او را در یک خلأ کامل گذاشته بودند تا اعتراف بکند. روزها میگذشت و او چهرهی هیچ کس را نمیدید و صدای هیچ آدمی را نمیشنید. پس از مدتها، از او میخواهند که درباره هموطنانش بنویسد وگرنه دوباره به همان خلأ برخواهد گشت، موقعیتی که به راحتی انسان را به مرز جنون میکشاند. در این وضعیت، او توانست کتابی از بازجویش بدزدد. یک کتاب برای آدمی که به پوچی رسیده است، در حکم گلستان شدن آتش ابراهیم است. کتاب «۱۵۰ مسابقه قهرمانان بزرگ شطرنج»! ناامید میشود اما بعد ذهنش به دو نیمه تقسیم میشود. نیمه سیاه و نیمه سفید. او هر روز با خودش بازی تازه میکند. انگار او یک سوی صفحهی شطرنج است و نظام سرکوب نازی در سوی دیگر سعی میکنند که او را کیش و مات کنند. برای رهایی از فشار بازجوییها، در خانههای سیاه و سفید غرق میشود و به جنون میرسد. او را به بیمارستان میبرند و دکتر به او تاکید میکند که دیگر به صفحهی شطرنج نزدیک نشود.
داستان شطرنج باز از جمله داستان های بلند «اشتفان تسوایگ» (۱۸۸۱ اتریش، ۱۹۴۲ برزیل) رماننویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنویس و زندگینامهنویس مشهور آلمانی است که در سال 1942 منتشر شد. این داستان را مدت کوتاهی قبل از خودکوشی اش در دوران تبعید نوشت.
دکتر «ب» شطرنج باز نیست. وکیلی است که از بیست سال پیش، دست به مهره شطرنج نزده است. راز آقای «ب» برمیگردد به روزهای سیاهی که در زندان گشتاپو گرفتار شده بود. روزهایی که تنها در یک اتاق زندانی شده بود. او را در یک خلأ کامل گذاشته بودند تا اعتراف بکند. روزها میگذشت و او چهرهی هیچ کس را نمیدید و صدای هیچ آدمی را نمیشنید. پس از مدتها، از او میخواهند که درباره هموطنانش بنویسد وگرنه دوباره به همان خلأ برخواهد گشت، موقعیتی که به راحتی انسان را به مرز جنون میکشاند. در این وضعیت، او توانست کتابی از بازجویش بدزدد. یک کتاب برای آدمی که به پوچی رسیده است، در حکم گلستان شدن آتش ابراهیم است. کتاب «۱۵۰ مسابقه قهرمانان بزرگ شطرنج»! ناامید میشود اما بعد ذهنش به دو نیمه تقسیم میشود. نیمه سیاه و نیمه سفید. او هر روز با خودش بازی تازه میکند. انگار او یک سوی صفحهی شطرنج است و نظام سرکوب نازی در سوی دیگر سعی میکنند که او را کیش و مات کنند. برای رهایی از فشار بازجوییها، در خانههای سیاه و سفید غرق میشود و به جنون میرسد. او را به بیمارستان میبرند و دکتر به او تاکید میکند که دیگر به صفحهی شطرنج نزدیک نشود.