«سویهها؛ مطالعهای در فلسفه هگل» ترجمهای است از یک تکنگاری تئودور آدورنو که نخستین بار با عنوان «سویههای فلسفه هگل» به انضمام محتوای یک سخنرانی و چندین درسگفتار رادیویی درباره هگل گرد هم آمدند و آدورنو آنها را در کتابی مستقل با عنوان «سه مطالعه در باب هگل» منتشر کرد. این کتاب که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد علاوه بر «سویهها...» دارای دو بخش مهم دیگر با عنوانهای «محتوای تجربی فلسفه هگل» (۱۹۸۵) و «اسکوتینوس، یا چگونه هگل بخوانیم؟» (۱۹۶۲-۱۹۶۳) است. البته خود «سویهها...« یکبار هم در سال ۱۹۵۷ در قالب کتابی مستقل از سوی انتشارات زورکامپ منتشر شده بود.
این تکنگاری حالا به همت محمدمهدی اردبیلی، حسام سلامت و یگانه خویی به فارسی ترجمه و توسط انتشارات ققنوس روانه بازار کتاب شده است. آنگونه که مترجمان در مقدمه این کتاب توضیح میدهند، ترجمه این کتاب مسیر پر پیچ و خمی را پیموده است. ابتدا دو مترجمی که نام آنها مقدم بر مترجم سوم آمد، این اثر را از روی تنها نسخه انگلیسی موجود کتاب، ترجمه میکنند و بعد برای رفع پارهای از ابهامات و البته با هدف تحقق حداکثر دقت در ترجمه، از «یگانه خویی» میخواهند که پارهای از بخشها را با متن آلمانی تطبیق دهد. تطبیق چند فقره از متن همانا و رسیدن به اختلافات فاحش میان متن انگلیسی (و به تبع آن ترجمه فارسی) با متن اصلی آلمانی همانا! اینگونه کار تطبیق عین به عین ترجمه متن فارسی با متن آلمانی توسط «یگانه خویی» کلید میخورد و متن کنونی به دست میآید.
تا آنجا که به محتوای این اثر مربوط میشود، خوانش آدورنو از اندیشههای هگل یک خوانش کاملا انتقادی است که از رهگذر آن نه تنها راهی صعب به عمق اندیشههای هگل پیموده میشود، بلکه آرای خود آدورنو فارغ از اندیشههای خاص هگل هم تا حد زیادی روشن میگردد. به گفته مترجمان فارسی این جستار آدورنو این متن امکان آن را فراهم میکند تا خواننده بتواند خود آدورنو را به میانجی هگل فهم کند. به عبارت دیگر در این متن مسئله بر سر فهم خود آدورنو است تا هگل! هرچند که در این متن این دو در نهایت از هم جدا نیستند و شیوهای کاملا دیالکتیکی همدیگر را وساطت، نفی و بازآفرینی میکنند. در این کتاب ما با روایتی پیچیده سر و کار داریم که آدورنو با آن مهمترین مواضع هگل را، در نسبت انتقادیاش با کل سنت ایدئالیسم آلمانی مورد بازشناسی قرار میدهد. آدورنو در این کتاب پارهای از پروبلماتیکهای فلسفه هگل و نیز دیگر فلسفههای ایدئالیسم آلمانی (کانت، فیشته و شلینگ) را برجسته میکند و البته به سرعت از آنها رد میشود تا در نهایت گرهگاههای این فلسفهها را به یکدیگر وصل کند و انسجام منطقی آن و در عین حال تنش درونیشان را نشان دهد.