موریس بلانشو، نویسنده و اندیشمند بزرگ قرن بیستم تا همین چندسال پیش چندان برای فارسی زبان ها شناخته شده نبود. با این حال همین آشنایی دیر هنگام نیز بیشتر با وجه ادبی آثار او بود. اما کتاب کلمات اخلالگر: بلانشو و امر سیاسی متوجه سویه دیگری از اندیشهی بلانشو است. این کتاب، که با مقدمه کوتاهی از ژان لوک نانسی اندیشمند بزرگ معاصر درباره بلانشو آغاز می شود، شامل پنج مقاله از بلانشو است که با متنی از لارس آیر با عنوان دعوی کمونیسم، به صورت یک ضمیمه تشریحی بسته می شود. لارس آیر در این متن به بررسی مفهوم «اجتماع» و چگونگی مفصل بندی آن نزد بلانشو می پردازد.
اجتماع بلانشویی چگونه چیزی است؟ و چگونه می توان با طرح این پرسش مفاهیم کلیدی اندیشه او را بررسی و بازخوانی کرد؟ اینها پرسش هایی اند که در این کتاب و شاید به شکل روشن تر در ضمیمه تشریحی اش با آن مواجه می شویم. ما با خواندن مقالات این کتاب با پتانسیل بالقوه کلمات آشنا می شویم؛ کلمات اخلال گر که نام یکی از مقالات این کتاب نیز هست درباره یک چنین نیرویی است و جای شگفتی نیست که با چنین جملاتی از والتر بنیامین بهپایان می رسد: «میل آگاهانه به گسستن پیوستار تاریخ به طبقات انقلابی متعلق به لحظه کنش است. همین آگاهی است که خود را در انقلاب ژوئیه متجلی می سازد. مردم در بعد از ظهر نخستین روز مبارزه در نقاط مختلف، به طور همزمان، اما در نتیجه ابتکار عمل هایی کاملاً مستقل و مجزا، به ساعت های برج های پاریس شلیک کردند».
تراکت ها، پوسترها، بولتن ها؛ کلمات خیابانی، کلمات بی پایان. این همان دغدغه تأثیرگذاری نیست که آنها را ضروری می کند. آنها چه تأثیرگذار باشند و چه نباشند، به «تصمیمگیری در همان دقیقهی خاص» تعلق دارند. آنها پدیدار و ناپدید میشوند. همه چیز را نمیگویند بلکه برعکس، همهچیز را خراب میکنند. آنها بیرون همه چیز هستند و قطعه وار کنش گری و تأمل ورزی می کنند. هیچ ردپایی به جا نمی گذارند: آنها ضربه قلممویی هستند که ردی از خود نمی گذارد، هم چون کلمات روی دیوارها، در ناامنی نوشته می شوند، در شرایط خطرناک خوانده و دریافت می شوند. خودشان حاملان خطر هستند و سپس با عابری که از کنار آنها عبور می کند، نمی بیندشان یا فراموش شان میکند، همراه می شوند و عبور می کنند.