«از امروز تأسیس دولت مرکزی جمهوری خلق چین در پکن به جهانیان اعلام میگردد...» با همین چند کلمۀ ساده، که مائو تسه دون، رهبر کمونیست های چین، در میان انبوه جمعیت پرشور و بیقرار حاضر در میدان صلح آسمانی (تیان آن من)، در روز اول اکتبر 1949، بیان کرد، پرجمعیتترین کشور جهان رسماً تحت حاکمیت کمونیسم قرار گرفت؛ و یکی از نقاط عطف تاریخ جهان رقم زده شد.
هنگامی که مائو، موجودیت دولت کمونیستی را در چین اعلام کرد، استالین، «طبعاً» از آن به عنوان «یک پیروزی برای کمونیسم جهانی» استقبال کرد! اینک دو غول کمونیستی، خرس و اژدها، در کنار یکدیگر نشسته بودند و هم را میپاییدند؛ و جهان سرمایهداری به رهبری ایالات متحده آمریکا هر دو را.
مائو، مارکسیسم را در جوانی خوانده و پذیرفته بود. اما او آن کسی نبود که آموزههای مارکسیسم لنینیسم را وحی مُنزَل بپندارد و کورکورانه از آن تبعیت کند؛ که اگر چنین میپنداشت و میکرد، پیروزی «سوسیالیسم» در جامعۀ «نیمهفئودالی نیمهمستعمره» چین امکانپذیر نبود. لنین، اصول مارکسیسم را چنان پرداخت که بشود با آن در جامعهای غیرصنعتی چون روسیه اوایل قرن بیستم انقلاب سوسیالیستی به راه انداخت؛ و از همینجا لنینیسم دنبالۀ مارکسیسم شد. مائو نیز اصول مارکسیسم لنینیسم را با چیزی که خود آن را «پراتیک انقلاب چین» میخواند درآمیخت و از آن مائوئیسم زاده شد. حالا ایدئولوژی مارکسیسم، دنبالهای دیگر یافته بود: اندیشه مائو تسه دون.
اژدها مترصد فرصت بود تا در برابر خرس عرضاندام کند. مرگ استالین و تحولات بعدی شوروی فرصتی را که مائو میخواست پدید آورد. روابط اژدها و خرس به سرعت رو به سردی گذاشت تا در اوایل دهه شصت قرن میلادی گذشته، به کلی از هم گسیخت و جنگی سرد، این بار بین دو قدرت کمونیست، در گرفت. از نظر «صدر مائو»، آمریکا «امپریالیست» بود و البته «ببر کاغذی»ای هم بیش نبود. اما شوروی، «سوسیال امپریالیست»، و خطرش برای «جهان سوم» به مراتب بیش از آمریکا بود.
اولین تأثیر آشکار و بارز کمونیسم چینی در میان ایرانیان، در خارج از کشور، و در میان دانشجویان ایرانی ناراضی از عملکرد حزب توده بود. بخشی از دانشجویان ایرانی که در اروپا تحصیل میکردند همسو با این موج جهانی به مائوئیسم گرویدند. این دسته از دانشجویان که اکثراً در «کنفدراسیون محصلین و دانشجویان» فعال بودند، «سازمان انقلابی حزب توده ایران» را بنیان نهادند.
سازمان انقلابی مبتنی بر نظریه مائو به «مبارزه مسلحانه تودهای» میاندیشید و به عملیات تروریستی عقیده نداشت؛ ولی ترور ناموفق شاه در 21 فروردین سال 1344، نام پرویز نیکخواه، یکی از مائوئیستهای از اروپا برگشته، را که هیچ ارتباطی با ترور نداشت، به میان کشید و همین به سود سازمان انقلابی تمام شد. کمی بعد حوادثی در استان فارس رخ داد، که به شورش بهمن قشقایی معروف شد، و ظاهراً ثابت میکرد تغییر جهت از مسکو به سمت پکن به رخوت و خوابزدگی کمونیستهای ایرانی پایان داده است.
رهبران سازمان انقلابی حکم خود را درباره ساختار اقتصادی-اجتماعی ایران و در نتیجه شیوه مبارزه صادر کرده بودند ولی خود به خوبی میدانستند که هیچ اطلاعی از جامعه ایران ندارند. لذا مطالعه پیرامون جامعه ایران و تحولات ناشی از اصلاحات ارضی در دستور کار سازمان انقلابی قرار گرفت.
بازگشت چند تن از افراد مؤثر و مؤسس سازمان انقلابی به کشور و متعاقباً بازداشت و اظهار ندامت آنان در رسانهها، ضربتی ویرانگر به آن سازمان زد. این روزها از یک سو مقارن بود با اوجگیری مبارزه مسلحانه از نوع «کانون شورشی» و یا «جنگ شهری» در ایران و از دیگر سو مصادف بود با عقبنشینی چین از شعارهای اولیه خود در سطح جهانی. این عوامل موجب گردید که سازمان انقلابی در داخل و خارج از کشور به محاق رانده شود.
انشعاب سیروس نهاوندی، یکی از افراد شاخص سازمان انقلابی، پس از مراجعت به ایران و تشکیل سازمان رهائیبخش خلقهای ایران، در نیمه دوم دهه چهل، اگرچه به سود مائوئیسم در ایران بود ولی این انشعاب در روند خود شریان حیاتی سازمان انقلابی را به کلی قطع کرد.
فرار ساختگی او از زندان موجب گردید که از آن پس ساواک بر تمامی تکاپوی مائوئیستها اشراف داشته باشد. رسوایی سازمان انشعابی تقریباً همزمان بود با رسوایی مائوئیسم در سطح جهانی. در همین سالها جنایات پل پوت در کامبوج، آبروی چین و مائوئیستها را به حراج گذاشته بود و سازمان انقلابی ناگزیر از پل پوت دفاع میکرد.