موسا، به خاطر مشکل مالی یی که در آغاز نمایش نامه به وسیله ی خانواده ی آقابالا بر او تحمیل می شود، حاضر می گردد برای مدتی هم که شده، از اعتقاداتِ خویش دست بردارد. و با وجودی که اگر چه، در صحنه های نخستین، دشمنی و کینه ی او را با خانواده ی آقا بالا مستاجرشان- می بینیم، اما در برابر مشکل مالی تازه پیش آمده، به نوعی چرخش اعتقادیِ تا حدی دور از انتظار را، در رفتار او شاهد هستیم. این است که موسا، به جهت ساکت کردن مستاجرانش، و نپرداختن پول به آن ها، در حالی که هنوز سه ماه از زمان درگذشت پسرش نگذشته، حسین را راضی می کند تا به ازدواج با ملیحه، دختر آقابالا، تن در دهد. او مزوّرانه و ریاکارانه، زیر پای حسین می نشیند، تا به هدف اصلی خود ،که در این جا وسیله را توجیه می کند، دست یابد. تا به نوعی در ستیز پنهانی یی که بین او و زن آقابالا قیصر- وجود دارد پیروز شود.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست