«استخوانهای خورشیدی» سال ۲۰۱۶ منتشر شد و بسیاری از جوایز ادبی ان سال را برنده شد. «این رمان، جریان سیال ذهن یک مرد ایرلندی میانسال به نام مارکوس کانوی را ثبت میکند که بسیار شبیه به مونولوگهای مولی بلوم در رمان اولیس نوشتهی جیمز جویس است. این کتاب همچون یک جملهی رودمانند نگاشته شده… استخوانهای خورشیدی، یک رمان تجربی موفق محسوب میشود اما بیش از آن، یک داستان انسانی پسندیده است.»
تا از ابتذال و یأسی که در زندگی روزمرهمان بر ما مستولی میشد عبور کنیم، به گونهای که در عشقی که راهمان را به سمتش یافته بودیم، درهم پیچیدیم، لحظهی ذوب شدنی که در آن، از ما، فقط آن چیزی که خالص و حقیقی است بهجا بماند، هر چیز دیگری بسوزد و نابود شود و ما را با احساسهایی، برهنه رها کند، احساسهایی که برای ارزانی کردنِ بهترینهایمان به یکدیگر و به دنیایی که در اطرافمان ساخته بودیم، گشوده و آمادهاند، و این چیزی بود که خوشبختانه در آن زمان بهقدر کفایت اتفاق افتاد، تا در میانسالی به ما فرصت بدهد که پشت میز، روبهروی یکدیگر بنشینیم و نشان بدهیم که چنین شور و حرارتی، چنان که باید و شاید در ما وجود دارد و این بخش از ما، کوچکترین تغییری نکرده است، در همین حال همهی این افکار، چونان سیلابی مدام در من جریان دارند.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست