اقتصاددانان نیز در اواسط دهه 1980 شروع به ترسیم دوباره مرزهای سنتی بین اقتصاد و جامعهشناسی کردند (ما اقتصاد را تحلیل میکنیم و شما جامعه را). تحولات اساسی مذکور در حوزههایی بود که جامعهشناسان سنتی آن را قلمرو خود میدانستند. همچنین در طول این دوره بود که آثار افرادی چون گری بیکر، اولیور ویلیامسون و نویسندگانی از این دست، مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفت. آنچه که در این دوره اتفاق افتاد، این بود که جامعهشناسان نیز با در نظر گرفتن موضوعات اقتصادی در تحلیلهای خود، در برابر عملکرد اقتصاددانان، مقابله به مثل نمودند.
در نهایت، شکست جامعهشناسی اقتصادی پارسونی برای ایجاد جایگاهی برای خود، همراه با افول جامعهشناسی صنعتی در دهه 1970 و انحلال مکتب مارکسیسم در دهه 1980، خلائی را در جامعهشناسی آمریکا به وجود آورده بود که کار را برای ظهور جامعهشناسی اقتصادی جدید آسانتر میکرد. 1) موضوعاتی که در حال حاضر در جامعهشناسی اقتصادی نادیده گرفته میشوند، در حالیکه باید جزیی از آن باشند، 2) چگونگی رسیدگی به موضوع بازتابندگی در جامعهشناسی اقتصادی 3) مزایا و معایب استفاده از مفهوم منفعت در جامعهشناسی اقتصادی و 4) اینکه جامعهشناسی اقتصادی چه نقشی را میتواند به عنوان علمی برای سیاستگذاری، ایفا نماید. نکته اصلی نظری در این کتاب، لزوم توجه به منافع و روابط اجتماعی است که به اختصار بیان شده و مورد بحث قرار میگیرد. در این بررسیها، روشهایی برای تخلیص و جلوگیری از تکرار مکررات پیشنهاد شده است.