باران که می آید... با خود بوی نم می آورد، بوی کاه و گل های خانه ی قدیمی پدربزرگم را و مرا با خود می برد به آن روزها... به روزهایی که بوی نم، بوی انسان بودن بود. پس بیا زیر باران جان بگیریم. بوی نم، بوی انسان بگیریم. باران که می آید... با خود نفس تازه دارد و هوایی پر از بوی یار... پس بیا نفس هایمان را در هم بریزیم تا از نفس های هم دوباره جان بگیریم. باران که می آید... با خود صدای سهراب را دارد، با آن محاسن نم خورده و صدای حزن انگیز و خدای مانده در پشت علفزارهایش... باران که می آید...
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست