این کتاب داستان زندگی زنی به نام اگنس است که آرزوهای بزرگی در سر دارد و در دنیای مردسالار و نژادپرست عصر خود آرزوی داشتن یک خانه بزرگ و استقلال در سر میپروراند اما از بد روزگار همسر هوسرانش او را به همراه سه فرزندش به حال خود رها کرده و اگنس خود را در حالی مییابد که در یک شهر معدنی نیمه ویرانه با سه فرزند خود گرفتار شده. همانطور که اگنس دست از رؤیاهای خود برداشته و به آغوش نوشیدنی پناه میبرد، بچهها تمام تلاش خود را میکنند تا او را نجات دهند، دراینبین شاگی زمام امور را به دست گرفته و سعی میکند امید خانواده را تحقق بخشد.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست