و احساس کردم در دشتی پر از رزهای وحشی دست هایم را در خاک سرد فروکردم و در پیش چشم هایم تصویر چند تا از شخصیت های این صفحات رژه رفتند و وقتی رسید به آن عکس فکورانه ی سردار، خیره به دوربین، بی پروا و جسور، انگار که در کابوسی فراواقعی فرورفتم. کابوسی که یک سوی آن کلمه ی شهید در میان شعله های آبی ـ نارنجی بود و به دنبالش علی آزادپور و گیج از صدای کلمات بر ذهنم در دست اندازی شنی افتادم مثل سواری یک قطار هوایی افسارگریخته ی بی مهار!... آی آی کتاب
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست