امیرخان نگاه کرد، تمامی آن جمع کوچک که هر یک در تفکر تنهایی خود غوطه ور بودند و گاه با نگاه مهربان آنها را می پاییدند. همگی در این معنی و احساس سهم مشترک داشتند. همه چیز برای عشق و خوشبختی آنها بود. آه، چه می شد که این مرزبندیها می شکست و آدمی رهاتر و آزادتر آن گونه که می خواست و دوست می داشت، می توانست تمام عاطفه و احساس خوبی و مهربانی و عشق را برای همیشه بیافریند. آی آی کتاب