کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیت ها و توصیف عمیق ترین احساسات و افکار آن ها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنه ها، نگاشته شده و خواننده را با خود همراه می کند. در داستان می خوانیم: «بیدار شدم. ساعت چهار و نیم صبح بود. «حسینی» چند بار گفت: «مامان غلام، چرا نشسته ای؟» جواب که ندادم، چشم هایش را باز کرد و گفت که باز خواب بد دیده ای؟ مه نشسته بود روی شیشه پنجره. زنگ دیوار چرک می زد. گفتم که یک سایه به چه بزرگی افتاده بود دنبالم. هی می پرسید کی هستی».
آی آی کتاب