گیریم که حکایت این گونه نبوده باشد اما مسلم است که در سال 1831 پیرزنی اغلب اوقات در زیر باران بیرون را نگاه می کرد میدانی را که آن وقت ها هنوز میشائل نام داشت و بعدها میدان موتسارت نامیده شد. کونستانتسه موتسارت گوشهکنارههایی از زندگی این نابغهی موسیقی است که از نگاه دو خواهر پیر، که یکی از آنها، کونستانتسه، همسر موتسارت است، روایت میشود. عصر روزی بارانی است و یکی از دو پیرزن روبهروی پنجره به میدان خالی نگاه میکند که قرار است مجسمهای از موتسارت آنجا نصب شود: در برابر خانهاش، و همین بهانهای میشود برای بازگویی داستان. آی آی کتاب
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست