«حرف زدن همهجا ممنوع است!» نوشته کارن جوی فاولر ( -۱۹۵۰)، نویسنده مطرح آمریکایی است. این کتاب، داستانی بیزمان، بیمکان و هولناک است. آنقدر هولناک که باور کردنش دشوار است و در عین حال آنقدر آشنا و ملموس که ما را از پذیرش آن گریزی نیست. روایت تجربه سلول انفرادی و اتاق بازجویی، تحقیر و تن دادن به انتقاد از خود. در بخشی از این کتاب میخوانیم: ماما استرانگ گفت که حرف زدن همهجا ممنوع است -حرف زدن باعث کسر امتیاز میشد- بهجز جلسات گروهی که حرف زدن الزامی بود و حرف نزدن باعث کسر امتیاز میشد. صبحانه نان تست سرد و سفت با کنسرو هلو بود -نخوردن باعث کسر امتیاز میشد- و بعدش نورا اولین جلسهی گروهیاش را داشت. ماما استرانگ سرگروه او بود. گروه نورا، گروه دخترهای اتاق ۲۱۷ بود. به نورا گفته شده بود که آنها خانوادهی جدید او هستند. نام خانوادگی او قدرت بود. نام خانوادگی دیگر خانوادههای متل عبارت بود از: وقار، تعمق، متانت و احترام. ماما استرانگ گفت: آنها نامهای خانوادگی چندان خوبی نیستند. قدرت از همه بهتر بود. پسرها در ضلع غربی متل بودند، اما هرگز همزمان با دخترها به حیاط نمیآمدند. همهباهم غذا میخوردند، اما در حین غذا خوردن هیچ حرفی زده نمیشد، بنابراین با هم آشنا نمیشدند. ماما استرانگ میگفت: «به هر حال اونها همه پسرهای بدی هستند. ابدا دلیلی وجود نداره که کسی بهشون فکر کند.» او به هر کدام از دخترهای گروه قدرت یک تکه کاغذ و یک مداد داد. به آنها گفت پنج چیز در مورد خودشان بنویسند که صحت داشته باشد. آی آی کتاب