کسی که در نبش یک کوچه ی سنگ فرش بارانی و آهنگ دور مه آلود آهسته قد کشیده، آن که در اولین ملاقات با دین و آیین زنی را دیده است تمام در قامت آبی که محتشمانه ایستاده، آش را در دیگ بزرگ هیأتی چمچه می زد و می گفت دور دیگ گلاب بپاشند و خلوت کنند تا بانوی سیاه پوش نیمه شب بیاید و روی آش پنجه بگذارد، و من که هرگز جای پنجه ای ندیده ام؛ اما از میان آن همه شکل و نشانه و زیبایی به عصمت معنی رسیده ام، چه طور می توانم تناسب عالی یک ترکیب، آن رقص ربوبی فرم را در کلام و صحنه نبینم؟ که معنی عالم برای من همه در فرم است.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست