کویین برای اینکه مجبور نشود زندگی اش را در زندان بگذراند، چاره ای جز فرار کردن ندارد. او خانه، شغل و خانواده اش را پشت سر می گذارد، پاسپورتش را می گیرد و قبل از اینکه پلیس بفهمد چه کار کرده است، به سمت مرز شمالی می رود. اما زمانی که یک طوفان برفی غیرمنتظره او را مجبور به ترک جاده می کند، مجبور می شود به متل منزوی باکستر پناه ببرد. مالک خوش تیپ و مهربان متل، نیک باکستر، از اینکه اتاق ارزانی برای گذراندن شب به او پیشنهاد دهد خرسند است. اما متأسفانه متل باکستر آن پناهگاه آرام و امنی که به نظر می رسید نیست. آنجا گذشته ای تاریک و نگران کننده دارد. و در خانۀ ویران آن طرف جاده، شبح همسر بیمار نیک همیشه پشت پنجره است.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست