در جنگل یک تابوت شیشه ای قرار دارد و در آن پسری می خوابد که شاخ هایی روی سر و گوش هایش مانند چاقو دارد...
هیزل و برادرش، بن، در فیرفولد زندگی می کنند و از کودکی برای یکدیگر داستان هایی در این باره می گفتند که شاهزاده ای در تابوت شیشه ای است. و اینکه آنها شوالیه های شجاعی هستند و وانمود می کردند که شاهزادۀ آنها با دیگر پریان متفاوت است، همان هایی که معامله های بی رحمانه انجام می دهند، در سایۀ درختان کمین کرده اند و گردشگران را به سرنوشت بدی محکوم می کنند. اما وقتی هیزل بزرگ می شود، این داستان ها را کنار می گذارد. او می داند که پسر شاخدار هرگز بیدار نخواهد شد. تا اینکه یک روز...