ارسطو انسان ها را به مثابۀ حیوانات سیاسی تعریف کرده است. او این تعریف را بر اساس مشاهدۀ رفتار مردم یونان در قالب دولت-شهر یا پولیس ـ که واژۀ سیاست از آن نشئت گرفته ـ ارائه کرده است. بنابراین، دولت-شهر زیستگاه حیوانات سیاسی محسوب می شود؛ جایی که افراد جامعه در تعامل با یکدیگر قوانین و نهادهایی را پایه ریزی می کنند که نظم و عدالت اجتماعی به آن ها وابسته اند. پس اگر انسان الزاماً موجودی است سیاسی، زندگی بدون سیاست برای او غیرممکن خواهد بود.
دولت-شهر می تواند حاصل همکاری های مدنی باشد، ولی نیرومحرکۀ اصلی آن عاملی است به نام «اختلاف». اگر میان مردم جامعه هیچ اختلافی وجود نداشته باشد، عملاً نیازی هم به سیاست نخواهد بود. سیاست در جامعه ای که در وفاق کامل یا تحت استبداد به سر می برد شکوفا نخواهد شد، زیرا در این دو حالت، عامل اختلاف محو یا حذف می شود. در جامعۀ باز سیاسی فقط در یک مورد توافق مشترک وجود دارد: به رسمیت شناختن و تحمل تفاوت ها. بنابراین، سیاست در اصل هنر (یا به تعبیری علم) ایجاد سازش میان عقیده های مختلف و متضاد است.
پس اگر بپذیریم تضاد و اختلافْ جوهر اصلی سیاست است، توجیه یا طرفداری از هرکدام از نظریههای تأثیرگذار در علم سیاست، در حقیقت، ظلم به اصل مطلب در این کتاب خواهد بود.