در نظام مالکیت خصوصی هر فرد در این اندیشه است که نیاز جدیدی را برای دیگری خلق کند تا اورا مجبور به دادن قربانی جدیدی کند و با قرار دادن او در یک وابستگی جدید و وسوسه ی بهره مندی از نوع جدیدی از لذت به ورشکستگی اقتصادی تن دهد هر کس تلاش میکند تا با تحمیل قدرتی بیگانه بر دیگری از این طریق نیاز خود خواهانه اش را برآورده کند.
بنابر این پول به عنوان نیروی وارونه کننده در برابر فرد و آن پیوند های اجتماعی ظاهر میود که مدعی اند فی نفسه ذات هستند پول وفاداری را به خیانت عشق را به نفرت نفرت را به عشق فضیلت را به شرارت شرارت را به فضیلت خدمتکار را به ارباب و ارباب را به خدمتکار حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل میکند.چون پول به منزله ی مفهوم موجود و فعال ارزش تمام چیز هارا در هم می آمیزد و مبادله میکند خود نیز درهم آمیختگی و مبادله ی عام همه ی چیزها جهانی وارونه در هم ریختگی و مبادله ی همه کیفیت های طبیعی و انسانی است. اگر انسان انسان باشد و روابطش با جهان روابطی انسانی آن گاه میتوان عشق را فقط با عشق اعتماد را با اعتماد و...رد و بدل کرد.
اگر بخواهیم از هنر لذت ببریم باید هنرمندانه پرورش یافته باشیم اگر میخواهیم بر دیگران تاثیر بگذاریم باید به راستی قادر به برانگیختن و تشویق دیگران باشیم هرکدام از روابط ما با انسان و طبیعت باید جلوه ای ویژه ای باشد منطبق با ابژه ی اراده و زندگی فردی واقعی مان اگر یک طرفه عشق می ورزی یعنی عشقت به عنوان عشق ناتوان از برانگیختن عشق متقابل است اگر با تجلی زنده ی خود به عنوان انسانی عاشق محبوب دیگری نمیشود آن کاه عشقت ناتوان است و این عین بد بختی است