آن پچت، نویسندهی آمریکایی در سال ۱۹۶۳ در لسآنجلس به دنیا آمد. پس از فارغالتحصیلی در رشتهی هنر، موفق به کسب بورسیه جهت ورود به مرکز هنرهای زیبای پراوینستاون ایالت ماساچوست شد. رمان "بل کانتو" را سال ۲۰۰۱ نوشت که موفق به دریافت جوایز فاکنر و اورنج شد. (اورنج جایزهی بهترین نویسندگان زن آمریکایی است.) سبک رمان بل کانتو نزدیک به رئالیسم جادویی است و به آثار نویسندگان آمریکای لاتین به خصوص مارکز نزدیک است.
نویسنده رمان را با الهام از حوادث یک گروگانگیری واقعی که در پرو اتفاق افتاده نوشته است. ماجرای رمان از این قرار است: جشن تولدی در خانه معاون رییسجمهور یکی از کشورهای آمریکای لاتین برپاست.
مهمانها از سراسر دنیا دعوت شدهاند و در میان آنها یک خوانندهی سوپرانو و یک میلیاردر ژاپنی حضور دارند. گروه تروریستی که هدفشان رییس جمهور است با حمله به خانه وارد میشوند اما رییس جمهور در جشن حضور ندارد. آنها دیگر راه برگشت ندارند. آنچه باقی میماند کشمکشی ترسناک، احساسات عاشقانه و روابط انسانی است که سیاست و اپرا و عشق را به هم گره میزند. برقراری رابطه دوستی بین گروگانگیران و گروگانها اتفاق جالب و دور از ذهن است تاجاییکه آنها صمیمانه با هم فوتبال و شطرنج بازی میکنند. انتشارات افراز رمان بل کانتو اثر آن پچت ترجمه محمد عباسآبادی را سال ۱۳۹۵ در ۳۷۶ صفحه منتشر کرده است.
با هم فرازی از رمان را میخوانیم: دو واقعیت: هیچیک از مهمانها مسلح نبودند؛ هیچیک از مهمانها رئیسجمهور ماسودا نبودند. چند دسته از پسرها با اسلحهی آماده به چهارگوشهی خانه، به زیرزمین، به اتاقک زیرشیروانی، و به اطراف حاشیههای دیوار بلند گچکاری شده فرستاده شدند تا ببینند آیا او در آن گیرودار خودش را مخفی کرده است یا نه. ولی آنها یکی پس از دیگری دستخالی برمیگشتند. سر و صدای گوش خراش دنیای حشرات از داخل پنجرههای باز به گوش میرسید، ولی در داخل سالن پذیرایی خانهی معاون رئیسجمهور، همه جا ساکت بود.
ژنرال روی پاشنهی پا کنار معاون رئیس جمهور نشسته بود، که با تمام وجود داخل دستمالسفرهای که همسرش روی سرش فشار داده بود خونریزی میکرد. حاشیهی ارغوانی وحشتناکتری دور چشمش در حال شکلگرفتن بود. ولی یک ذره هم به اندازهی التهاب صورت خودش دردناک بهنظر نمیرسید. ژنرال پرسید: رئیس جمهور ماسودا کجاست؟ طوریکه انگار در همان لحظه متوجه غیبت او شده بودند. "خونه" او پارچهی خونی را از همسرش گرفت و به او اشاره کرد برود. "چرا امشب نیومد؟"