حدسم راجع به خانهی واقع در آموندسن درست بود. من را برای شام برد همان جا. یک روز در راهرو به هم برخوردیم، ظاهراً من را که دید، همان لحظه تصمیم گرفت دعوتم کند به شام. لابد یادش افتاده بود به من قول داده راجع به برنامهی تدریس صحبت کنیم.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست