«... من به حد کافی شرمندهم، الان چندینساله دارم تاوان اون روزو تو محکمهی وجدانم پس میدم. ولی به من هم تو اون شرایط حق بده. پدرم رو از دست دادم، مادرم فلج شد و برادرم از غصه ترک وطن کرد و آمین، بهترین دوستم مسبب تمام این بدبختیها بود، خوب من هم راهو از چاه گم کردم، وقتی تو پرویز رو که به پات افتاده بود زار میزد از خودت روندی کنترلم رو از دست دادم اون کلمات نامناسب رو که منو عمری تو عذاب وجدان سرگردون کرد، به زبون آوردم حالا زنگ زدم تا حلالم کنی...»
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام وارد کردن متن پیام الزامیست