درس بيست و سوم ـ كمبود و منفعت
«ذهن خود را با افكار بزرگ، پرورش دهيد تا باور كنيد كه اين افكار قهرمانانه هستند كه قهرمانها را خلق ميكنند.» ديزرايلي
در اين درس كه افتخار ارائه آن را دارم، درخواهيد يافت كه پول، خود را در تار و پود كلي زندگي واقعي ما جاي ميدهد و خواهيد ديد كه قانون موفقيت مبتني بر خدمترساني است و ما همواره چيزي را به دست ميآوريم كه ميبخشيم و به همين دليل، قدرت بخشش را بايد يك امتياز بزرگ تلقي كرد.
ديديم كه فكر، فعاليت خلاقي است كه در پس هر عمل سازندهاي حضور دارد. بنابراين نميتوانيم چيزي ببخشيم كه ارزش عملي و مفيد آن بيش از فكر خود ما باشد.
تفكر خلاق، نيازمند توجه است و همانطور كه ديديم قدرت توجه، سلاحي است در دستان ابرمرد.
توجه، تمركز را افزايش ميدهد و تمركز، قدرت روحاني را تقويت ميكند و قدرت روحاني، عظيمترين نيروي موجود است و اين علمي است كه تمامي علوم را دربردارد و هنري است كه فراتر از تمام هنرهاي حيات بشري است. با مهارت در اين علم و يا اين هنر، شانس دستيابي به پيشرفتهایي پايانناپذير خواهيم داشت. اين مهارت در6 روز يا 6 هفته و حتي 6 ماه تكميل نميشود، بلكه در تمام مدت زندگي نياز به تمرين دارد و اگر به جلو پيش نرويد ناچار عقب خواهيد رفت.
قطعاً، داشتن افكار مثبت، سازنده و غيرخودخواهانه، پيامدهاي مثبت و بسياري خواهد داشت.
انطباق، نكتۀ كليدي جهان است. طبيعت دائماً در پي رسيدن به تعادل است. وقتي چيزي بيرون فرستاده ميشود، در عوض چيزي بايد به درون، راه يابد. در غير اين صورت تنها حالت يك جاروبرقي را خواهيم داشت. با رعايت اين قانون، به طور حتم به حدي از اين اقدام سود خواهيد برد كه تلاش شما در اين مسير را كاملاً توجيه خواهد كرد.
1- آگاهي از پول يك حالت ذهني و دري است كه به سوي شريانهاي تجاري گشوده ميشود، اين آگاهي نوعي حالت پذيرش و گيرندگي است. آرزو، نيروي جاذبهاي است كه جريان را به حركت درميآورد و ترس مانعي است كه اين جريان را متوقف و يا كاملاً معكوس و ثروت را از ما دور ميكند.
2- ترس، دقيقاً در نقطۀ مقابل آگاهي از پول قرار دارد. ترس، همان نقشي را بازي ميكند كه آگاهي از فقر، ايفا ميكند و از آنجا كه اين قانون، همواره يكسان عمل ميكند، دقيقاً همان چيزي را دريافت ميكنيم كه ميبخشيم. اگر بترسيم، آنچه را از آن ميترسيم، جذب ميكنيم. ثروت، خود را در تار و پود زندگي حقيقي ما جاي ميدهد و بهترين افكار، بهترين ذهنها را به خود جلب ميكنند.
3- ما با جذب دوستيها، پول به دست ميآوريم و با كسب ثروت، براي دوستان خود و با كمك و خدمت به آنها، دامنۀ دوستيها را گسترش ميدهيم.
بنابراين اولين قانون موفقيت، خدمترساني است كه خود بر مبناي دوستي و صداقت قرار گرفته است. فردي كه حداقل نيت صادقانهاي نداشته باشد، ناداني بيش نيست و قانون اساسي تمام تبادلات را فراموش كرده است. او فردي تحملناپذير میشود و قطعاً و به طور حتم بازنده خواهد شد. ممكن است خود او هم از اين موضوع آگاه نباشد و تصور كند كه برنده است، در حالي كه به شكستی قطعي، محكوم است.
او نميتواند لايتناهي را فريب دهد. قانون تعادل پیرو این اصل است: چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان!
4- نيروهاي حيات، بيثبات هستند و از افكار و آرمانهاي ما تشكيل شدهاند كه آنها نيز به نوبۀ خود در قالب شكل و صورت عيني مجسم ميشوند.
مسئلۀ اساسي ما اين است كه بايد ذهني گشوده داشته باشيم تا دائماً ايدههاي نو را دريافت و موقعيتها را شناسايي كنيم و به جاي خط پايان به خود رقابت، علاقه نشان دهيم، چرا كه لذت اصلي در ادامۀ راه و در تكاپوست نه در رسيدن به مقصد.
5- شما ميتوانيد از خود، يك آهنرباي پول بسازيد، اما قبل از آنكه بتوانيد اين كار را انجام دهيد بايد ببينيد چطور ميتوانيد براي ديگران هم پول كسب كنيد؟ اگر بينش لازم را براي درك موقعيتها و شرايط مطلوب و نحوۀ استفاده از آنها كسب كنيد و قدر موقعيتها را بدانيد، ميتوانيد خود را در موقعيتي قرار دهيد كه از آنها بهرهمند شويد، اما بزرگترين موفقيت، هنگامي به سراغ شما ميآيد كه بتوانيد به ديگران كمك كنيد. چيزي كه به نفع شماست، بايد به ديگران هم سود برساند.
6- فكر سخاوتمند، سرشار از قدرت و حيات است و يك فكر خودخواهانه، جوانۀ نابودي را در خود دارد و سرانجام متلاشي ميشود و از بين ميرود. سرمايهداران بزرگ، تنها مجرايي براي توزيع ثروت هستند، مبالغ هنگفت ميآيند و ميروند، اما توقف جريان خروجي ميتواند مثل توقف جريان ورودي مضر باشد. هر دو سر اين مجرا بايد همواره باز باشد، بزرگترين موفقيتها نيز هنگامي حاصل خواهد شد كه دريابيم براي اينكه چيزي به دست آوريم، بايد بخشنده باشيم.
7- اگر به قدرت تواناي مطلق كه سرچشمۀ تمام ذخاير است پي ببريم، آگاهي خود را به گونهاي با اين منبع هماهنگ ميكنيم كه پيوسته آنچه را لازم داريم به خود جذب كند و درخواهيم يافت هرچه بيشتر بدهيم، بيشتر ميگيريم. دادن در اصل به معناي خدمترساني است. بانكدار بايد پول خود را ببخشد، بازرگان كالاي خود را، نويسنده فكر خود را و يك كارگر مهارت خود را ميبخشد. هرکس، چيزي براي بخشيدن دارد، اما هر چه بيشتر بتوانی ببخشی، بيشتر به دست خواهی آورد و هر چه بيشتر به دست بياوری، توانايي بيشتري براي بخشش خواهی داشت.
8-يك سرمايهدار، درآمد زيادي كسب ميكند. چون پول زيادي ميبخشد. او فكر ميكند و به هيچكس اجازه نميدهد به جاي او فكر كند، ميخواهد بداند چطور ميتوان به نتيجه رسيد. شما هم بايد همين كار او را انجام دهيد و وقتي بتوانيد اين كار را انجام دهيد، راهي فراهم ميشود كه صدها و هزاران نفر ميتوانند از آن بهرهمند شوند و به نسبتي كه ديگران موفق شوند، شما نيز موفق خواهيد بود.
مورگان، راك فلر، كارنگي و …، با اتلاف پول ديگران ثروتمند نشدند، بلكه برعكس براي ديگران آنقدر ثروت به ارمغان آوردند كه به ثروتمندترين افراد ثروتمندترين كشور جهان بدل شدند.
9- افراد معمولی، كاملاً از شيوۀ تفكر عميق، بيخبرند. اين افراد، عقايد ديگران را ميپذيرند و درست مثل يك طوطي، آنها را تكرار ميكنند. با بررسي شيوهاي كه معمولاً عقايد عمومي شكل ميگيرد، به وضوح مشاهده خواهيد كرد ويژگي مطيعانۀ اكثريت كه به ظاهر تمايل دارند اين اجازه را به اقليت بدهند و به جاي آنها هم فكر كنند، همان چيزي است كه در بسياري از كشورهاي بزرگ، اين قدرت را به اقليت ميدهد كه تمام شاهراههاي قدرت را غصب كنند و ميليونها فرد را بردۀ خود نگاه دارند. تفكر خلاق به توجه نياز دارد.
10- قدرت توجه، تمركز ناميده ميشود. اين قدرت را اراده رهبري ميكند و به همين دليل بايد از تمركز يا تفكر به هر موضوعي جز چيزهايي كه ميخواهيم، خودداري كنيم.
از آنجا كه انديشه خلاق است، تمركز زياد و مداوم روي اندوه، كمبود و يا هر نوع ناسازگاري، ضرورتاً باعث خواهد شد كه با اين تمركز، كمبود بيشتر، اندوه بيشتر و ناسازگاري بيشتري ايجاد شود، در غير اين صورت شرايط چگونه خواهد بود؟ از سوي ديگر، وقتي به موفقيتي ميرسيم يا وقتي چيزي به دست ميآوريم و يا با هر نوع شرايط مطلوب ديگري مواجه ميشويم، بهطور طبيعي بر روي تاثيراتي كه اين كاميابيها داشتهاند، تمركز و به اين طريق موفقيت بيشتري خلق ميكنيم. پس اينجا هم همان قانون را داريم كه زياد، زيادتر را به همراه خواهد داشت.
11- اينكه چطور با درك اين قانون، ميتوانيم آن را در دنياي تجارت به كار بگيريم را يكي از همكاران من اینطورتشريح می کند:
12- «روح»، ممكن است هر چيزی باشد يا نباشد، اما روح به طور قطع بايد گوهر آگاهي و جوهر ذهن و واقعيت نهفته در انديشه باشد و همانطور كه تمام ايدهها، سطوحي از فعاليت خودآگاه، ذهن يا فكر هستند، در نتيجه در روح و تنها در روح است كه ميتوان واقعيت نهايي و واقعي هر چيز و يا ايدۀ مثالي آن را پيدا كرد.
13- با پذيرش اين موضوع، آيا معقول به نظر نميرسد كه ادراك صحيح روح و قوانين تجلي آن، مؤثرترين چيزي خواهد بود كه يك فرد مؤثر ميتواند آرزوي دستيابي به آن را داشته باشد؟
آيا به نظر بديهي نيست كه اگر افراد مؤثر جهان ميتوانستند به اين حقيقت پي ببرند، ميتوانستند به خاطر جايگاهي كه با كسب دانش اشياء روحاني و قوانين مرتبط، به آن خواهند رسيد، از خود احساس رضايت بيشتري كنند؟
اين دست افراد، آدمهاي ابلهي نيستند و تنها کافی است اين واقعيت بنيادي را به چنگ بياورند تا بتوانند در مسيري قرار گيرند كه تمام موفقيتها به آن ختم ميشود.
14- بگذاريد يك مثل ملموستر بزنم. من مردي را در شيكاگو ميشناسم كه هميشه او را فردي ماديگرا ميدانستم. او موفقيتهاي متعددي در زندگي خود داشت و همينطور شكستهای متعدد، آخرين باري كه با او صحبت كردم، در مقايسه با وضعيت كاري سابقش تقريباً آس و پاس بود. در واقع به نظر ميرسيد كه به آخر خط رسيده، چرا كه او در دورۀ ميانسالي پيشرفت خوبي داشت و در سالهاي گذشته ايدههاي نو، كمتر و كندتر، ظهور ميكردند.
15- او در این باره به من گفت: «ميدانم هر چيزي كه در تجارت نتيجه ميدهد، نتيجۀ فكر است، همه اين را ميدانند. به نظر ميرسد از افكار و ايدههاي خوب، بريده شدهام، اما اگر اين ذهن مطلق، درست آموزش ببيند، هر فرد ميتواند ارتباط مستقيمي با ذهن نامتناهي برقرار كند و در ذهن نامتناهي امكان وجود همه نوع ايدۀ خوب هست، ايدههايي كه هر فردي با شهامت و تجربۀ من ميتواند آنها را در جهان تجاري مورد استفادۀ عملي قرار دهد و از آن ايده، موفقيتي بزرگ بسازد. به نظر من اين شيوۀ خوبي است و ميخواهم آن را بررسي كنيم.»
16- اين مسئله مربوط به چند سال پيش است. يك روز، در گفتگو با يكي از دوستان، دوباره اسم او به میان آمد، گفتم: «چه بر سر دوست قديمي ما، آقاي X آمد؟ آيا تا حالا، توانسته دوباره رو به راه شود؟»
دوستم با تعجب به من نگاه كرد و گفت: «چي؟ از موفقيت بزرگ X خبر نداري؟ حالا او مهرۀ اصلي فلان شركت است.» (و از شركتي نام برد كه در طي 18 ماه گذشته به موفقيتي خارقالعاده دست يافته بود و حالا هم به خاطر تبليغات سراسري داخلي و خارجي به شهرت رسيده بود). X بود كه اين ايدۀ بزرگ را به شركت ارائه كرد. به همين خاطر سهم او در آستانۀ نيم ميليون است و به سرعت به مرز يك ميليون نزديك ميشود. و تمام اين موفقيت را در طول هجده ماه كسب كرده است.»
من از طريق شركت ياد شده به او مرتبط نشدم، با اين حال علت موفقيت شگفتانگيز شركت مورد بحث را دريافتم. تحقيقات من نشان داد كه اين داستان حقيقت دارد و اظهارات فوق به هيچ وجه اغراقآميز نبودهاند.
17- خوب، حالا نظر شما چيست؟ نظر من اين است كه او واقعاً توانست با ذهن نامتناهي (روح)، ارتباط مستقيم برقرار كند و با دريافت اين موضوع، آن را به سود خود به كار گرفت و در حرفۀ خود مورد استفاده قرار داد.
18- آيا اين حرفها به نظر شما كفرآميز هستند؟ آيا توهين به مقدسات به نظر ميرسند؟ اميدوارم كه اينطور فکر نکنید، چرا كه منظورم اصلاً اين نيست. معاني ضمني شخصيت يا طبيعت بشري مبالغهآميز را از مفهوم نامتناهي، جدا كنيد، آنچه باقي ميماند مفهوم يك قدرت فراگير و نامتناهي است و عصارۀ آنچه خودآگاهي است و در واقع آنچه در پايان ميماند، روح است.
از آنجا كه آقای X را هم در نهايت بايد يكي از تجليات روح قلمداد كرد، هيچ توهيني در اين ايده نيست كه او هم روح داشته و توانسته خود را با ريشه و سرچشمۀ خود هماهنگ كند و دستكم مقدار محدودي از قدرت روح را آشكار كند. همۀ ما وقتي از ذهن خود در مسير تفكر خلاق بهره ميگيريم، كم و بيش همين كار را ميكنيم. آقاي X هم كار بيشتري انجام نداده، تنها اين كار را به شيوهاي كاملاً مؤثر انجام داده است.
19- من با او در مورد روش كارش مشورت نكردم، با اين حال تصميم گرفتم در اولين فرصت اين كار را انجام دهم. اما او نه تنها توانست ايدههاي نويي را كه به آنها نياز داشت، ايدههايي كه بذر موفقيت او محسوب ميشدند را از سرچشمۀ لايتناهي استخراج كند، بلكه توانست از قدرت خلاق فكر براي ساخت الگويي آرمانگرايانه بهره بگيرد. الگويي كه دوست داشت در زندگي مادياش تحقق يابد و از اين گذشته هر از چند گاهي جزئيات آن را اصلاح ميكرده، بهبود ميبخشيده و تمام مراحل را از طرح كلي گرفته تا جزئيات دقيق و پرداخت شده، مرور ميكرده است.
قضاوت من اين است كه اينها بايد واقعيات اين موفقيت باشند، نه فقط به خاطر يادآوري مكالمۀ چند سال پيش بلكه به خاطر اينكه همين واقعيات را در مورد مردان سرشناس ديگر هم صادق ديدهام، افرادي كه به شيوهاي مشابه انديشۀ خلاق را آشكار ساختهاند.
20- افرادي كه احتمالا از پذيرش اين ايده شانه خالي ميكنند، كه بتوان از قدرت لايتناهي در امور جهان مادي بهره گرفت بايد به خاطر داشته باشند كه اگر لايتناهي به هيچ وجه در اين امور، مشاركت نداشت، هرگز اين اتفاقات ممكن نميشد. لايتناهي كاملاً اين توانايي را دارد كه خود را اداره كند.
21- معنويت يك چيز كاملاً عملي است، بسيار و شديداً عملي است و به ما ميآموزد آنچه واقعيت دارد و تنها چيز كامل به شمار میرود، روح است و ماده، فقط خمير انعطافپذيري است كه روح ميتواند به ارادۀ خود آن را خلق، قالبريزي و دستكاري كند و شكل دهد. معنويت عمليترين چيز جهان است، تنها چيز واقعي و كاملاً عملياي كه وجود دارد.
22- در اين درس، بر اين واقعيت متمركز شويد كه انسان يك جسم نيست كه روح دارد، بلكه روحي است كه جسم دارد و به همين دليل است كه خواستههاي او تنها زماني ميتوانند رضايتی دائم و پايدار به او ببخشند كه خواستههايي روحاني باشند. پول ارزشي نخواهد داشت مگر براي ايجاد شرايطي كه ميخواهيم و اين شرايط، ضرورتاً هماهنگ خواهند بود. ايجاد شرايط هماهنگ، مستلزم ذخاير كافي است. اگر هر نوع كمبودي ظاهر شود، بايد دريابيم كه ماهیت پول، خدمترساني است و وقتي كه اين فكر شكل بگيرد، مجراهاي ذخاير به روي شما گشوده خواهند شد و از اينكه روشهاي روحاني روشهايي كاملاً عملي هستند، احساس رضایت خواهيد كرد.
«اكنون دريافتهايم كه تفكر آگاهانه و منضبط در مورد يك هدف، آن هدف را در قالب ثابتي جا ميدهد، از اين رو ما ميتوانيم كاملاً از نتيجۀ آزمايشهای پوياي خود، مطمئن شويم.»
فرانسيس لاريمر وارنر
1398/06/24 730
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
وارد کردن نام و نام خانوادگی الزامی می باشد
وارد کردن ایمیل الزامی می باشد info@iiketab.com - ایمیل وارد شده صحیح نمی باشد
وارد کردن متن الزامی می باشد
ارسال نظر