درس بيست و چهارم ـ واقعیت رهاییبخش
«اگر چه ميتوان براي كسي زمين به ارث گذاشت، اما دانش و خرد را نميتوان براي كسي به ارث گذاشت. فرد ثروتمند ميتواند ديگران را به انجام كارهاي خود بگمارد و در قبال آن دستمزد پرداخت كند، اما نميتواند كار تفكر را هم به فردي ديگر بسپارد و يا هر نوع دانشي را كه بايد خود كسب كند، خريداري كند.» اس. اسماي
اكنون، آخرين درس اين دورۀ آموزشي را ارائه خواهيم كرد. اگر شما تمام تمرينات را هر روز به مدت چند دقيقه و به شيوهاي كه گفته شد، انجام داده باشيد، درمييابيد كه ميتوانيد دقيقاً همان چيزي را كه ميخواهيد، از زندگي بگيريد. تنها كافي است آنچه را ميخواهيد، در زندگي خود موجود بدانيد و به اين شيوه احتمالاً با اين خواننده موافق خواهيد بود كه اظهار داشته است:
«تفكر، چيز عجيبي است، بسيار عظيم، در دسترس، قطعي، معقول و كاربردي.»
ثمرۀ اين دانش، همان چيزي است كه برخي ممكن است آن را هديهاي الهي بنامند، اين واقعيت است كه به انسان رهايي ميبخشد و نه تنها رهايي از تمام فقدانها و محدوديتها بلكه رهايي از اندوه، نگراني و تشويش. آيا شگفتانگيز نيست بدانيد اين قانون، تابع اشخاص نيست و هيچ فرقي برايش ندارد كه به چه نوع افكاري عادت داريد؟ روش كار قانون، از قبل تعيین شده است. اگر تمايلات مذهبي داريد، بدانيد كه بزرگترين آموزگار مذهبياي كه جهان تا به حال به خود ديده، راه را آنقدر هموار كرده كه همه ميتوانند آن را طي كنند. اگر گرايش شما به سمت علم فيزيك است، بدانيد كه اين قانون، قطعيتي رياضيوار در كار خود دارد. اگر بيشتر به فلسفه راغب هستید، افلاطون يا امرسون ميتوانند معلمان خوبي براي شما باشند. اما در هر صورت، به درجهاي از قدرت خواهيد رسيد كه هيچ حد و مرزي نميتوان براي آن قائل شد.
به اعتقاد من، با درك اين قانون به رازي پي ميبريد كه تلاش كيمياگران قديم، در جستجوي آن بیحاصل بود، يعني با درك اين قانون، ميآموزيد كه چگونه ميتوان طلاي ذهن را به طلاي دل و طلای دست بدل كرد.
1- هنگامي كه براي نخستين بار، دانشمندان، خورشيد را در مركز منظومۀ شمسي قرار دادند و عنوان كردند كه زمين به گرد خورشيد ميچرخد، شگفتي و نگراني بسياري پديد آمد. عقيدۀ عموم، بدون شك، نادرست بود؛ هيچ چيز قطعيتر و واضحتر از حركت خورشيد در پهنۀ آسمان نبود و هر كس ميتوانست فرود آمدن آن را از پشت كوههاي غربي و فرورفتنش را در دريا ببيند؛ محققان، از كوره دررفتند و دانشمندان اين نظريه را پوچ دانستند و رد كردند. با اين حال شواهد امروزي، همه را از صحت اين نظريه مطمئن ساخته است.
2- معمولاً جسمي را كه صدا توليد ميكند، زنگ ميناميم، با اين حال ميدانيم كه هر زنگ ارتعاشاتي را در هوا ايجاد ميكند. وقتي سرعت اين ارتعاشات به 16 ارتعاش در ثانيه برسد، صدايي توليد ميشود كه ميتوان آن را به طور ذهني شنيد. همين اتفاق براي ذهن هم ميتواند رخ دهد، ذهن، ارتعاشاتي را ميشنود كه در هر ثانيه، بيش از38000 ارتعاش دارند. وقتي تعداد ارتعاشات از اين رقم نيز بالاتر رود، دوباره سكوت همه جا را فرا ميگيرد. بنابراين درمييابيم كه صدا در زنگ نيست، بلكه در ذهن ما است.
3- ما معمولاً خورشيد را منبع نور ميدانيم و ميناميم و در عين حال ميدانيم که خورشيد تنها انرژياي را توليد ميكند كه ارتعاشاتي با سرعت 400 تريليون نوسان در ثانيه، در هوا ايجاد ميكند و چيزي را به وجود ميآورند كه امواج نوري ناميده ميشود، بنابراين ميدانيم آنچه نور ميناميم تنها حالتي از انرژي است و نور موجود، فقط حسي است كه به وسيلۀ حركت امواج در ذهن ما ايجاد شده است.
وقتي كه ارقام بالا ميروند، نور تغيير رنگ ميدهد پس هر تغيير رنگي حاصل ارتعاشات كوتاهتر يا سريعتر است. از اين رو با آنكه از سرخي رز و سبزي علف و آبي آسمان، سخن ميگوييم، ميدانيم كه رنگها تنها در ذهن ما موجوديت دارند و احساساتي كه تجربه ميكنيم، حاصل ارتعاشات امواج نوري هستند.
وقتي ارتعاشات به زير چهارصدتريليون در ثانيه، كاهش يابند، ديگر در قالب نور، بر ما اثر نميگذارند و ما آن را به شكل گرما حس ميكنيم. پس آشكار است كه نميتوانيم اطلاعات خود دربارۀ واقعيت چيزها را بر مبناي شهادت حواس قرار دهيم و اگر چنين كنيم، بايد باور كنيم كه خورشيد به دور زمين ميچرخد، زمين به جاي كره، شكلي مسطح دارد و ستارهها، تكههايي از نور هستند و نه خورشيدهايي بزرگ.
4- از اين رو، كل قلمرو نظري و عملي تمام روشهاي متافيزيكي، مبتني بر آگاهي از واقعيت خود و جهاني است كه در آن زندگي ميكنيم و در آگاهي از اين واقعيت كه براي آشكار ساختن هماهنگي، بايد به هماهنگي فكر كنيد، براي ظهور سلامتي بايد به سلامتي فكر كنيد و براي متجلي ساختن فراواني بايد به فراواني فكر كنيد و براي اينكه بتوانيد چنين كاري انجام دهيد بايد تأثيرات حواس را ناديده بگيريد.
5- وقتي دريافتيد كه تمام بيماريها، رنجها، كمبودها و محدوديتها تنها نتيجۀ فكر غلط هستند، خواهيد ديد كه واقعيت، شما را رهايي خواهد بخشيد و شاهد جابجايي موانع عظيم خواهيد بود. اگر اين موانع تنها از ترديد، ترس، سوءظن و يا ديگر عوامل دلسردكننده، تشكيل شده باشند، كوچكترين واقعيتی نخواهند داشت و نه فقط لازم است كه كنار روند، بلكه بايد دور ريخته شوند.
6- كار اصلي شما اين است كه به واقعيت اين گفتهها، ايمان بياوريد. وقتي موفق شديد كه اين كار را انجام دهيد، براي انديشيدن به واقعيت، هيچ مشكلي نخواهيد داشت و همانطور كه پيش از اين هم گفتيم، واقعيت، اصلي در خود دارد كه حيات دارد و خود را آشكار خواهد كرد.
7- كساني كه بيماريها را به شيوههاي ذهني و رواني درمان ميكنند، به اين واقعيت پي بردهاند. آنها هر روز اين واقعيت را در زندگي خود و ديگران، متجلي ميكنند.
آنها ميدانند كه زندگي، سلامتي و نعمت، همه جا حضور دارد و همۀ فضا را سرشار ساخته است و نيز ميدانند افرادي كه به بيماري و يا هر نوع كمبود ديگر اجازۀ ظهور ميدهند، هنوز به اين قانون عظيم، پي نبردهاند.
8- از آنجا كه تمام شرايط، ساختۀ ذهن و در نتيجه كاملاً ذهني هستند، بيماري و كمبود هم، تنها شرايطي ذهني هستند كه در فردي نمودار ميشوند كه از درك واقعيت، سر باز ميزند. وقتي كه خطاها اصلاح شوند، شرايط هم اصلاح ميشوند.
9- نحوۀ اصلاح اين خطاها به اين شكل است كه در سكوت فرورويم تا واقعيت را درك كنيم. از آنجا كه تمام ذهنها، يك ذهن واحد هستند، ميتوانيد اين كار را براي خود يا هر فرد ديگر انجام دهيد. اگر آموختهايد كه با تصاوير ذهني شرايط مطلوب خود را خلق كنيد، اين شيوه، سادهترين و سريعترين راه نتيجهگيري خواهد بود، در غير اين صورت، ميتوانید با استدلال و يا با متقاعدكردن كامل خود از واقعيت خواستهاي که دارید، به نتيجه برسيد.
10- به ياد داشته باشيد و اين يكي از دشوارترين كارهاست، درست همانطور كه دستيابي به شگفتانگيزترين خواستهها دشوار است... به یاد داشته باشید كه مهم نيست مشكل چيست، كجاست يا چه كسي با آن مواجه است، شما هيچ دلسوزی ندارید جز خودتان؛ هيچ كاري براي انجام دادن نداريد مگر يقين آوردن به واقعيتي كه ميخواهيد آشكار شود.
11- اين يك ادعاي علمي دقيق است كه با تمام روشهاي فعلي متافيزيكي مطابق است و تاكنون هيچ نتيجۀ پايداري به شيوهاي ديگر، به دست نيامده است.
12- هر نوع تمركز، خلق تصاوير ذهني، استدلال و تلقين، همه و همه، تنها روشهايي هستند كه به شما قدرت درك واقعيت را ميدهند.
13- اگر دوست داريد به كسي كمك كنيد، يا نوعي از فقدان، كمبود، محدوديت يا خطا را از بين ببريد، شيوۀ صحيح، فكر كردن به فردي نيست كه ميخواهيد به او كمك كنيد، قصد و نيت كمك به آن فرد، كاملاً كافي است و شما را در تماس ذهني با فرد قرار ميدهد. پس هر نوع اعتقاد مبني بر كمبود، محدوديت، بيماري، خطر، دشواري و هرچه ميتواند مايۀ آشفتگيتان شود را از ذهن خود بيرون بكشيد. وقتي موفق شديد اين كار را انجام دهيد، ثمرات حاصل خواهند شد و به رهايي خواهيد رسيد.
14- به ياد داشته باشيد فكر خلاق است و در نتيجه، هرگاه كه به فكر خود اجازه داديد تا در هر نوع حالت ناهماهنگ باقي بماند، بايد بدانيد چنين شرايطي تنها توهم هستند و به هيچ وجه، واقعيت ندارند. تنها روح است كه واقعيت دارد و روح هم هرگز كمتر از كمال نميپذيرد.
15- هر انديشه، حالتي از انرژي است كه سرعت ارتعاش معينی دارد، اما انديشة واقعيت، بيشترين سرعت ارتعاشي شناخته شده را دارد و در نتيجه درست به همان شيوهاي كه نور، تاريكي را از بين ميبرد، واقعيت نيز تمام خطاها را از بين ميبرد. وقتي واقعيت ظهور ميكند، هيچ خطايي شانس ماندن نخواهد داشت، بنابراين تمام كار ذهني شما اين است كه به بيداري و آگاهي از واقعيت دست يابيد كه شما را قادر خواهد ساخت بر هر نوع كمبود، محدوديت و يا بيماري، غلبه كنيد.
16- ما از طريق دنياي بيرون نميتوانيم هيچ دركي از واقعيت پيدا كنيم. دنياي بيرون، تنها يك دنياي نسبي است ولي واقعيت مطلق و كامل است پس بايد آن را در دنياي درون بيابيم.
17- براي تعليم ذهن با هدف مشاهدۀ واقعيت، تنها كافي است شرايط صحيح را آشکاركنيم. توانايي ما در انجام اين كار، شاخصي خواهد بود از ميزان پيشرفتي كه كردهايم.
18- واقعيت مطلق اين است كه «من»، كامل و بينقص است و «منِ» واقعي، روحاني است و بنابراين هرگز نميتواند ناقص باشد؛ هرگز نميتواند كمبود، محدوديت يا بيماري داشته باشد، بارقۀ نبوغ، از جنبش مولكولي مغز، سرچشمه نميگيرد بلكه از خود، الهام ميگيرد، از «منِ» روحاني كه با ذهن جهاني يگانه است و شناخت این یگانگی که علت الهام و نبوغ مطلق است، برعهده ماست. اين ثمرات، بسيار گسترده و دامنهدار هستند و بر تمام نسلهايي كه تاكنون آمدهاند، اثرگذاشتهاند و ستونهاي آتشيني هستند كه راه را براي ميليونها رهرو، علامتگذاري كردهاند.
19- واقعيت را نميتوان با تعليمات منطقي، تجربه يا حتي مشاهده كسب كرد، بلكه راه كسب آن تقويت آگاهي است. واقعيت درون سزار، در رفتار، در زندگي و اعمال او و در تأثيري كه بر شكلگيري و ترقي اجتماعي داشته، آشكار ميشود. زندگي و اعمال شما و تأثيري كه بر جهان خواهيد داشت به ميزان واقعيتي بستگي دارد كه قادر به ادراك آن هستيد، چرا كه واقعيت در رفتار متجلي ميشود، نه در آيينها و آداب و سنن.
20- واقعيت در شخصيت متجلي ميشود و شخصيت يك فرد، بايد ترجمهاي باشد از مذهب او و يا واقعيتي كه به آن باور دارد و باورهاي او نيز به نوبۀ خود در شخصيت او نمودار ميشوند. اگر فردي از جمع شدن دارايي، ابراز ناراحتي كند، همان قدر در برابر خود ناصادق است كه واقعيت عقلاني خود را انكار كند، واقعيتي كه در هر صورت آشكار و انكارناپذير باقي خواهد ماند.
21- محيط، شرايط بيشمار و حوادث زندگي ما، از قبل در شخصيت نيمهآگاه، پديد آمدهاند و چيزهاي ذهني و مادي متناسب با ماهيت خود را جذب ميكنند.
بنابراين آيندۀ ما را حال، تعيين ميكند. اگر در آينده به هر شكل و در هر مرحلهاي از زندگي شخصي با يك ظلم آشكار برخورد داشته باشيم، بايد علت را در خود جستجو كنيم و سعي كنيم واقعيت ذهنياي را كه مسئول رخ دادن اين تجلي بيروني بوده كشف كنيم.
22- اين واقعيتي است كه به شما رهايي ميبخشد و دانش آگاهانه از این واقعيت است كه شما را قادر ميسازد تا بر هر دشواري و مشكلي غلبه كنيد.
23- شرايطي كه در دنياي خارج با آنها مواجه ميشويد، همواره نتيجۀ شرايطي هستند كه در دنياي درون ايجاد ميكنيد. اين قانون، از دقت عملي، علمي و دقيق برخوردار است، يعني با حفظ يك ايدۀ كامل در ذهن، ميتوانيد شرايط ايدهآل را در محيط خود ايجاد كنيد.
24- اگر شما تنها شرايط ناكامل، نسبي و محدود را ببينيد، همين شرايط در زندگي شما منعكس خواهند شد؛ اما اگر ذهن شما بياموزد كه خود روحاني و «منی» را كه هميشه كامل و بينقص است ببيند و دريابد، آنگاه تنها شرايط هماهنگ، سالم و مفيد آشكار خواهد شد.
25- از آنجا كه فكر، خلاق است، واقعيت والاترين و كاملترين انديشهاي است كه هر فرد ميتواند به آن بينديشد. بديهي است كه انديشيدن به واقعيت، به منزلۀ خلق چيزي خواهد بود كه واقعي است و باز هم بديهي است كه وقتي راستی و واقعيت متولد ميشود جلوي پديدآمدن خطا و ناراستی را ميگيرد.
26- ذهن جهاني، تماميت تمام ذهنهاي موجود است. روح، ذهن است، چرا كه روح هوشمند است. در نتيجه روح و ذهن، كلماتي مترادف هستند.
27- مشكلي كه بايد با آن دست و پنجه نرم كنيد، اين است كه بايد درك كنيد ذهن، يك چيز فردي نيست و همه جا حضور دارد، همه جا وجود دارد. به بيان ديگر، جايي نيست كه ذهن نباشد. بنابراين ذهن، جهاني است.
28- از مدتها قبل، بشر براي اشاره به اصل خلاق جهاني، از واژۀ خدا استفاده كرده، اما معناي واقعي خدا را درنيافته است.
اغلب مردم معناي اين واژه را چيزي خارج از خود ميدانند، در حالي كه واقعيت، كاملاً بر عكس است. حیات واقعي ما اوست. بدون او ما مرده بوديم و وجود ما خاتمه مييافت، لحظهاي كه روح، جسم را ترك كند، ديگر چيزي نخواهيم بود. بنابراين، روح واقعاً تمام چيزي است كه در ما هست.
29- تنها فعاليتي كه روح دارد، قدرت تفكر است. پس فكر بايد خلاق باشد، چرا كه روح خلاق است. اين قدرت خلاق، غيرشخصي است و قدرت تفكر شما، توانايي هدایت و توانايي استفاده از آن به نفع خود و ديگران را در اختیار شما قرار میدهد.
30- وقتي كه اين اظهارات را دريابيد و درك كنيد، صاحب شاهكليد خواهيد شد، اما به ياد داشته باشيد كه تنها افرادي ميتوانند از اين كليد استفاده كنند و از مزاياي آن بهرهمند شوند كه از خرد كافي براي درك اين موضوع برخوردار باشند، كساني كه به حد كافي روشنفكر باشند تا بتوانند دلايل را سبك و سنگين كنند و آنقدر قاطع كه تشخيص خود را دنبال كنند و آنقدر قوي كه در مواقع لزوم فداكاري كنند.
31- تمرين اين درس، اين است كه سعي كنيد دريابيد در دنيايي زندگي ميكنيم كه واقعاً شگفتانگيز است و شما نيز موجودي اعجابانگيز هستيد و بسياري از شما از دانش واقعيت آگاه ميشويد و به همان سرعت كه به اين بيداري ميرسيد و به چيزهايي كه براي شما آماده شدهاند پي ميبريد، چيزهايي را محقق ميسازيد كه تاكنون چشمي نديده و گوشي نشنيده و حتي قلب انساني آن را به خود راه نداده، شكوهي كه تنها از آن كساني است كه خود را در بهشت موعود مييابند. آنان از رودخانۀ داوري عبور كرده و به نقطۀ انتخاب درست و نادرست رسيدهاند و دريافتهاند تمام آنچه تاكنون آرزو داشتهاند و يا به خواب ديدهاند، تنها سايهاي حقير از واقعيت درخشان و خيرهكننده بوده است.
1398/06/24 880
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
وارد کردن نام و نام خانوادگی الزامی می باشد
وارد کردن ایمیل الزامی می باشد info@iiketab.com - ایمیل وارد شده صحیح نمی باشد
وارد کردن متن الزامی می باشد
ارسال نظر