زندگی‌نامه و آثار شعرای معاصر ایران

محمدتقی بهار

ميرزا محمدتقي متخلص به بهار

ميرزا محمدتقي متخلص به بهار در آذرماه 1265 ﻫ . ش در مشهد به دنيا آمد. در خانواده‌اي كه نسل از پي نسل شاعر بودند. هنوز به هجده‌سالگی نرسيده بود كه پدرش محمد ميرزا كاظم صبوري، ملك‌الشعراي آستان قدس رضوي به سال 1322 ﻫ . ق در گذشت و به فرمان مظفرالدين شاه لقب ملک‌الشعرایی پدر به پسر واگذار شد.

بهار در گرماگرم انقلاب مشروطيت، جواني نوزده ساله بود و به صف مبارزان استبداد صغير محمدعلي شاه پيوست.

بهار در اين قيام همگاني شركت كرد. شعر گفت، مقاله نوشت، خطابه خواند و استبداد صغير را در زير ضربه‌هاي انتقادي‌اش با تركيب‌بندها، مسمط‌ها و مستزادهايش عاجز نمود. پس از سقوط استبداد نيز، با هر نوع بازگشت به ديكتاتوري برخورد كرد و در مجلس پنجم جانش به خطر افتاد.

پس از خلع قاجار، تاوان مبارزه‌هايش را هم پرداخت. تبعيد و زندان يكي پس از ديگري فرا رسيد و همين فشارها او را به انزوا كشانيد تا جايي كه فقط به كار تحقيق و تتبع پرداخت. ديوان بهار تاريخچه مبارزات مردم و سرگذشتي است كه بر اين مملكت و مردم آن در آغاز مشروطيت و پس از آن، گذشته است. به‌خصوص كه تمامي اشعار، داراي تاريخ و شأن نزول است.

بهار پس از شهريور 1320، با استعفاي رضاشاه بار ديگر به سياست بازگشت و مدتي در وزارت فرهنگ ماند (كابينه قوام‌السلطنه). بهار از اين آزمون نيز سرخورده شد و بار ديگر به تدريس در دانشگاه پرداخت. پس از شهريور1320، هنگامي كه دريافت بسياري از جوانان ايران كه بايد هاديان افكار و پيشروان سياست و اجتماع آينده شوند، از داستان‌هاي گذشته هيچ‌گونه آگاهي ندارند، براي رفع اين مشكل چندين يادداشت به شكل مقالاتي در روزنامه «مهر ايران» منتشر كرد و نوشت:

«خداي را به شهادت مي‌طلبم كه اين تاريخ را تنها براي خدمت به افكار عامه و ضبط وقايع كشور نوشته‌ام و ذره‌اي قصد انتقام يا انتقاد در نوشته‌هاي مذكور نداشته‌ام.»

بهار در دوره پانزدهم به نمايندگي مردم تهران انتخاب شد و به مجلس راه يافت و رياست فراكسيون دموكرات را بر عهده گرفت.

ظهور بهار در عرصه تاريخ ادبيات و شعر فارسي، تحول ديگري است تا شعر فارسي به دوران تعالي در قرن چهارم تا هشتم هجري پيوند يابد. در قصيده و ترجيع‌بند همتاي منوچهري دامغاني و ناصرخسرو قبادياني به شمار مي‌رود. تنها تفاوت در اين است كه ديوان بهار از نظر مضامين شعري ساده و بي‌تكلف است. بهار سبك نو را با شيوه و قالب قصيده‌هاي كهن درهم آميخته و تجدد را جانشين تكلف كرده است.

پس از شيدا كه سر فصل ترانه‌سرايي ايران و عارف قزويني كه مبتكر ترانه‌هاي ملي و ميهني است، بهار شاخص‌ترين چهره ترانه‌سرايي ايران به شمار مي‌رود. تسلط بهار بر اصول و مباني موسيقي ايراني، وي را در آوردن تمثيل، ايهام و جناس‌هاي لفظي و ساير صنايع شعري بی‌همتا نموده است.

گوشه‌اي از خاطرات استاد ملک‌الشعرا (بهار):

« از كودكي به گل و نقاشي ميل مفرطي داشتم. پدرم گلباز بود و من گلچين. يك بار به جرم چيدن يك بوته كوچك از زمين، در همان ايام بچگي، از پدرم كتك خوردم و بعد از آن دست به گل نزدم. كتاب‌هايي كه داراي تصاوير بود، يگانه مونس من بود و غالب اوقات، آن‌ها را بدون فهم عبارت، ورق زده و از ديدن تصاويرشان خوشحال مي‌شدم. از هفت‌سالگی به شعر خواندن مشغول شدم. يكي خواندن شاهنامه، ديگر خواندن كتاب صد كلمه از آثار نظمي رشيد وطواط. شعر اولي كه گفته و به حاشيه شاهنامه نوشته بودم، پدرم بديد و ده پول سياه به من جايزه داد:

تهمتن بپوشيد ببر بيان         بيامد به ميدان چو شير ژيان

پدرم تا پانزده‌سالگی، در قسمت شاعري من سعي زيادي به خرج مي‌داد. بعد يك مرتبه خيالاتش عوض شد، زيرا تغيير اوضاع ايران بعد از مرگ ناصرالدين‌شاه و در عهد مظفري، طوري محسوس بود كه پدرم مي‌گفت: «قهراً اوضاع دربار و دولت عوض شده. كسي من بعد به شعر و شاعران اعتنا نخواهد كرد و علم و فضل، رونق و جمالي نخواهد داشت و اهل اين حرفه‌ها گرسنه و بيكار و از لذات حيات و سعادت زندگي مهجور خواهند ماند.»

در همين اوقات پدرم وفات يافت و بعد از فوت وی يك مرتبه زندگي من عوض شد. به هنگام مرگ پدر، من هجده سال داشتم. پس از این حادثه بر آن شدم كه به تهران آمده، به كمك بزرگان دولت براي فراگرفتن علوم جديد به فرنگستان رهسپار شوم. ليكن دو چيز در پيش اين مقصود ديوار كشيد: يكي بي‌سرپرست بودن خانواده كه شامل مادر، خواهر و دو برادر كوچك بود و معيشت آنان را بايستي تدارك و اطفال را تربيت نمايم. ديگر انقلاب ايران بود كه در سال1324 قمري، رخ داد.

در سال 1328 روزنامه نوبهار را كه ناشر افكار حزب دموكرات ايران بود، داير كردم و در همان سال حزب نام برده به هدايت دوستان اداري و بازاري و با تعاليم حيدرخان عمواوغلي كه از پيشوايان احراز مركز و به خراسان مسافرت جسته بود، داير گرديد و من نيز به عضويت كميته ايالتي اين حزب انتخاب شدم... »

بهار در سال 1326 ﻫ . ش براي معالجه به سوئيس رفت. هر چند بهار در سوئيس بهبودي بسيار يافت، اما به محض آن‌كه توانست سر پا شود به ميهن بازگشت. (ارديبهشت 1328).

آخرين فعاليت اجتماعي او كه از نظر خودش فعاليتي سياسي نبود، رياست جمعيت هواداران صلح بود.

زماني از بازگشت بهار از سوئيس نگذشته بود كه بار ديگر بيماري هجوم آورد و وی از فعالیت‌های ادبي و اجتماعي باز ماند و بيماري اوره نيز علاوه بر سل او را مي‌آزرد.

استاد بهار روز اول ارديبهشت 1330 ﻫ . ش پس از يك هفته جدال غم‌انگيز با مرگ، فصل بهاران را كه آن همه دوست مي‌داشت، گذاشت و گذشت و فرداي آن روز، در پي تشييعي عظيم و ده‌ها هزار نفري، جسدش در آرامگاه ظهيرالدوله در شميران به خاك سپرده شد.

بهار بيماري‌اش را درد دل مي‌ناميد نه درد سل:

اگر نالد بهار از درد دل نالد نه درد سل

پرستاران چه مي‌خواهيد از اين بيمار زار امشب

زن شعر خداست

اين قصيده را استاد بهار در سال 1307 ﻫ . ش در وصف زن خوب و مفاسد حجاب سروده است.

خانم آن نیست که جانانه و دلبر باشد       خانم آنست که باب دل شوهر باشد

        بهترست از زن مه‌ طلعت همسرآزار      زن زشتی که جگرگوشه همسر باشد  

زن ‌یکی بیش مبر زآنکه بود فتنه و شر      فتنه آن به که در اطراف توکمتر باشد

          زن شیرین به مذاق دل ارباب کمال      گرچه قند است نباید که مکرر باشد      

      کی توان داد میان دو زن انصاف درست     کاین‌چنین مرتبه مخصوص ییمبر باشد    

      حاجتی را که تو داری به مونث زان بیش      حاجت جنس مونث به مذکر باشد             

                      با چنین علم به احوال زن ای مرد غیور       چون‌یسندی که زنت عاجز و مضطر باشد                  

          زن بود شعر خدا، مرد بود نثر خدا        مرد نثری سره و زن غزلی‌تر باشد         

           نثر هر چند به تنهایی خود هست نکو       لیک با نظم چو پیوست نکوتر باشد              

                          زن یکی‌، مرد یکی خالق و معبود یکی     هر یک از این سه‌، دو شد مهره بششدر باشد              

                      زن خائن تبه و مرد دوزن بیخرد ست     وانکه ‌دارد دو خدا مشرک و کافر باشد                    

        کی پسندی که نشانی به حرم قومی را      که یکایک ز تو شان قلب مکدر باشد              

                    وز پی پاس زنان‌، گرد حرمخانهٔ تو      چند خادم به شب و روز مقرر باشد                   

                       نسل این فرقهٔ محبوس حسود غماز      به سوی مام کشد خاصه که دختر باشد                   

                می‌شوند آلت‌حرص و حسد وکینه وکذب     نسل‌ها، چون به یکی خانه دو مادر باشد                 

             ربشهٔ تربیت و اصل فضیلت مهرست     مهرکی با حسد وکینه برابر باشد                   

                 گر شنیدی که برادر به برادر خصمست     باکه خواهر به‌جهان دشمن خواهر باشد                 

                       علت واقعی آنست که گفتم‌، ورنه     کی برادر به جهان خصم برادر باشد                        

           نشود منقطع ازکشور ما این حرکات    تاکه زن بسته وپیچیده به چادر باشد             

             حفظ‌ناموس ز معجر نتوان‌خواست «‌بهار»     که زن آزادتر اندر پس معجر باشد                         

برگرفته از کتاب زندگی‌نامه و آثار شعرای ایران (سبزان)

1397/04/09
1958

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر