شاه‌کلید

درس پانزدهم ـ بینش درست

«درست فكر كن تا افكار تو گرسنگان جهان را غذا دهد؛ درست سخن بگو تا هر كلام تو دانه‌اي پرثمر شود؛ درست زندگي كن تا زندگي تو به آييني بي‌نظير و پرشكوه بدل شود.» هوراشيو بونار

آزمايش‌هایی كه روي انگل‌های يافت شده روي گياهان انجام شده، نشان مي‌دهد كه حتي پايين‌ترين مراتب حيات هم اين توانايي را دارند كه از قانون طبيعت، بهره‌مند شوند.

اين آزمايش‌ها توسط ژاك لوش، عضو انستيتوي راكفلر و داراي درجۀ دكتراي پزشكي و به این شرح، انجام شده است:

«براي مطالعۀ بيشتر، يك بوتۀ رز را كه در يك گلدان كاشته شده بود، به اتاقی برديم و مقابل پنجره‌اي بسته قرار داديم. اگر بگذاريم گياه خشك شود، شته‌ها (نوعي انگل)، كه قبلاً بالي نداشته‌اند، به حشرات بالدار تغيير شكل مي‌يابند و بعد از اين دگرگوني، جاندار، گياه را ترك و به طرف پنجره پرواز مي‌كند و شروع مي‌كند به بالارفتن روي شيشه.»

ظاهراً اين حشرات كوچك دريافته‌اند گياهي كه روي آن رشد كرده‌اند، مرده است و به همين دليل ديگر نمي‌توان از اين منبع چيزي براي خوردن و آشاميدن به دست آورد و تنها راهي كه مي‌توانست آن‌ها را از گرسنگي و مرگ نجات دهد، رشد بال‌هاي موقت و پرواز بود، يعني همان كاري كه شته‌ها انجام دادند.

بررسی‌هایی از اين دست نشان مي‌دهند كه دانش مطلق نيز مانند قدرت مطلق، همه جا حضور دارد و كوچك‌ترين موجودات زنده نيز به هنگام لزوم از آن بهره مي‌گيرند.

درس پانزدهم اطلاعات بيشتري از قانونی كه در حيطۀ آن زندگي مي‌كنيم، در اختيار ما خواهد گذاشت و نشان خواهد داد كه فعاليت اين قوانين به سود ماست و تمام شرايط و تجربياتي كه به سراغ ما مي‌آيند مي‌توانند براي ما مفيد باشند؛ هر اندازه كه تلاش بيشتري مي‌كنيم، به قدرت بيشتري هم مي‌رسيم و شادي ما به بهترين شيوه، از طريق همكاري و همسويی آگاهانه با قوانين طبيعي، حاصل مي‌شود.

1- قوانيني كه ما تحت سلطۀ آن‌ها زندگي مي‌كنيم، تنها به سود ما طراحي شده‌اند. اين قوانين تعطيل ناپذيرند و نمي‌توانيم از حوزۀ عملكرد آن‌ها فرار كنيم.

2-تمام نيروهاي جاودان، در سكوت ژرف فعال مي‌شوند و ما اين قدرت را داريم كه خود را با اين نيروها هماهنگ و از اين طريق يك زندگي نسبتاً آرام و شاد، فراهم كنيم.

3- مشكلات، ناهماهنگي‌ها و موانع، نشان مي‌دهند چيزهايي را كه ديگر نيازي به آن‌ها نداريم، رها نمي‌كنيم و از پذيرش آنچه به آن نياز داريم نیز اجتناب مي‌كنيم.

4- رشد با معاوضۀ كهنه با نو، با معاوضۀ خوب با بهتر، امكان‌پذير مي‌شود. اين، يك نوع كار مشروط يا دو جانبه است، هر يك از ما، از يك جوهر فكري كامل بهره‌منديم و همين كمال، اين امكان را براي ما فراهم مي‌كند كه تنها آنچه را دريافت كنيم كه مي‌بخشيم.

5- اگر قرص و محكم به آنچه داريم، بچسبيم، نمي‌توانيم چيزي را كه كم داريم به دست بياوريم. ما مي‌توانيم آگاهانه شرايط خود را كنترل كنيم، به نحوي كه بتوانيم نتيجۀ چيزي را كه به سوي خود جذب مي‌كنيم، حس كنيم. ما اين قدرت را داريم كه از هر تجربه‌اي تنها آنچه را براي رشد بيشتر به آن نياز داريم، استخراج كنيم. ميزان توانايي ما در انجام اين كار، ميزان هماهنگي و شادي‌اي را كه به دست خواهيم آورد، تعيين مي‌كند.

6- قدرت ما در دستيابي به آنچه براي رشد به آن نياز داريم، با دستيابي به سطوح بالاتر و ديد وسيع‌تر، دائماً افزايش خواهد يافت و هر چقدر توانايي ما در شناخت آنچه به آن نياز داريم، افزايش يابد، با اطمينان بيشتري حضور اين قدرت را حس خواهيم كرد و توان جذب و غرق شدن در آن را خواهيم داشت و ممكن نيست با چيزي جز آنچه براي رشد ما ضروري است، برخورد كنيم.

7- تمام شرايط و تجربياتي كه به سراغ ما مي‌آيند، به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه به سود ماست، مشكلات و موانع، آن‌قدر به سراغ ما مي‌آيند تا نسبت به آن‌ها بصيرت پيدا كنيم و از درون آن‌ها لوازم بيشتري براي رشد خود مهيا سازیم.

8- اين اصل كه هر چه بكاريم، همان را درو مي‌كنيم، كاملاً ریاضی‌وار و دقيق عمل مي‌كند و ما دقيقاً به اندازه‌ای به قدرت پايدار مي‌رسيم كه براي غلبه بر دشواري‌ها، تلاش مي‌كنيم.

9- تأمين شرايط ضروري و بي‌چون و چراي رشد، مستلزم به كارگيري بيشترين حد جذب چيزهايي است كه كاملاً با ما هماهنگ هستند. بيشترين شادي ما از طريق درك و همكاري آگاهانه با قوانين طبيعي، تامين مي‌شود.

10- براي دستيابي به سرزندگي و نيروي حيات، بايد تفكر را از عشق سيراب كرد. عشق محصول هيجان است، از اين رو، لازم است كه اين هيجانات را با عقل و منطق، كنترل و هدايت كرد.

11- اين عشق است كه به فكر، زندگي مي‌بخشد و به اين طريق فكر مي‌تواند جوانه بزند. قانون جاذبه يا قانون عشق (كه در واقع هر دو يك چيز هستند) مواد لازم براي رشد و بلوغ اين جوانه را فراهم خواهد كرد.

12- نخستين قالبي كه فكر به خود مي‌گيرد، زبان است و همين امر، نشان‌دهندۀ اهميتي است كه واژه‌ها دارند. واژه، اولين تجلي فكر است و شرياني است كه فكر در آن جريان مي‌يابد. كلمات، هوا را تحت كنترل خود درمي‌آورند و با به ارتعاش درآوردن هوا، فكر را در قالب صدا، براي ديگران بازآفريني مي‌كنند.

13- فكر مي‌تواند منجر به انجام هر نوع كاري شود، اما در هر صورت، عمل، تنها همان فكري است كه سعي دارد خود را با تجلي در يك شكل مرئي، آشكار سازد. پس واضح است كه اگر ما در آرزوي شرايط مطلوب هستيم، تنها بايد به افكار خوب اجازۀ رشد بدهيم.

14- از اينجا به اين نتيجۀ اجتناب‌ناپذير مي‌رسيم كه اگر مي‌خواهيم فراواني را در زندگي خود آشكار كنيم، تنها بايد به افكاري امكان رشد دهيم كه به فراواني مرتبطند و از آنجا كه كلمات، همان افكاري هستند كه در قالبي محسوس ريخته شده‌اند، بايد بسيار مراقب باشيم كه از هيچ كلام غيرسازنده و ناهماهنگي استفاده نكنيم، بلكه كلامي داشته باشيم كه وقتي سرانجام در قالب اشكال ملموس، متبلور شد، منافع ما را محقق سازد.

15- ما نمي‌توانيم از تصاويري كه خود بي‌وقفه در ذهن خودمان، عكس‌برداري كرده‌ايم، فرار كنيم و اين عكس‌برداري از مفاهيم نادرست، كاري است كه با استفاده از كلمات انجام مي‌دهيم، كلماتي كه با خوشبختي ما همخواني ندارند.

16- با روشن‌تر شدن افكار و صعود آن به سطوح بالاتر مي‌توانيم بيش از پيش، زندگي را متجلي كنيم و اين كار زماني ساده‌تر مي‌شود كه از واژه-تصويرهايي استفاده كنيم كه به طوركاملاً شفاف تعريف شده باشند و از مفاهيمی که در سطوح پايين‌تر فكر قرار دارند و به آن‌ها متصل هستند، رها شوند.

17- بايد افكار خود را با استفاده از كلمات، بيان كنيم و اگر قصد داريم از اشكال برتر واقعيت، بهره‌مند شويم، مي‌توانيم از مصالحي استفاده كنيم كه با دقت و ذكاوت و با در نظر داشتن هدف مدنظر، انتخاب شده باشند.

18- اين قدرت شگفت‌انگيز براي پوشاندن جامۀ كلام به تن افكار، چيزي است كه انسان را از ساير جانداران اين قلمرو، مجزا مي‌كند. انسان با استفاده از كلام نوشته شده، مي‌تواند به قرن‌ها پيش، نظري بيندازد و مناظر پرشوري را ببيند كه ميراث فعلي او را تشكيل مي‌دهند.

19- به اين شيوه مي‌توانيم با بزرگ‌ترين نويسندگان و متفكران تمام اعصار، ارتباط برقرار كنيم و در نتيجه اين سند جمعي كه امروز صاحب آن هستيم، نشان‌دهندة  فكری جهاني است كه در پي شكل‌گيري و تجلي در قالب ذهن آدمي ‌بوده است.

20- دانستيم كه فكر جهاني براي دستيابي به هدف خود، به خلق صور و اشكال مي‌پردازد و مي‌دانيم كه  فكر فردي نيز همواره در تلاش است تا خود را در قالب يك شكل آشكار كند. مي‌دانيم كه كلمه، قالب و شكلي براي فكر است و يك جمله، تركيبي از اين قالب‌هاي فكري است.  بنابراين، اگر مي‌خواهيم ايده‌آل ما زيبا و مستحكم باشد، بايد دقت كنيم تك تك كلماتي كه سرانجام، معبد ما را مي‌سازند، كلماتي مناسب و دقيق باشند و در ضمن كنار هم چيدن آن‌ها نيز حساب‌شده و با دقت انجام شود، چرا که دقت در ساخت کلمات و جملات برترين شكل معماري متمدن است و گذرنامۀ موفقيت، محسوب مي‌شود.

21- كلمه همان فكر است و در نتيجه قدرتي نامرئي و باورنكردني در آن وجود دارد كه سرانجام خود را در قالب اشكالي معين، به عينيت مي‌رساند.

22- كلمات مي‌توانند به كاخ‌هايي ذهني تبديل شوند كه همواره پايدار خواهند بود يا آنكه تبديل به آلونكي شوند كه با اولين نسيم، از بين مي‌رود. اين كلمات نه تنها بايد به گوش‌ها بلكه بايد به چشم‌هاي ما نيز نشاط و لذت ببخشند و دربرگيرندۀ آگاهي مطلق باشند. در كلمات، تاريخ گذشته را مي‌يابيم، همچنان‌ که اميد به آينده را. كلمات پيام‌آوران زنده‌اي هستند كه فعاليت‌هاي هر انسان يا ابرانساني را پديد مي‌آورند.

23- زيبايي كلمه به زيبايي انديشه بستگي دارد؛ قدرت كلمه به قدرت فكر وابسته است و قدرت فكر به شادابي و سرزندگي آن. چطور مي‌توانيم يك فكر شاداب و انرژي‌زا را تشخيص دهيم؟ اين نوع فكر، چه ويژگي‌هاي متمايزكننده‌اي دارد؟ اين فكر يك قانون دارد. چطور مي‌توانيم اين قانون را شناسايي كنيم؟

24- قانونی رياضي وجود دارد كه بدون خطاست، قانوني مربوط به سلامتي وجود دارد كه در مورد بيماري صدق نمي‌كند، قانوني براي واقعيت هست كه در مورد نادرستي صادق نيست، قانوني براي نور هست كه تاريكي به آن راه ندارد و قانوني براي فراواني هست كه ارتباطي به فقر ندارد.

25- چطور مي‌توانيم بفهميم كه درست عمل مي‌كنيم؟ اگر قوانين رياضي را به درستي مورد استفاده قرار دهيم از درستي نتايجي كه به دست خواهيم آورد، مطمئن خواهيم شد. جايي كه سلامتي هست، بيماري نخواهد بود. اگر از واقعيت آگاه شويم، خطاها نمي‌توانند گمراه‌مان كنند. اگر به نور اجازۀ ورود دهيم، ديگر تاريكي‌اي در كار نخواهد بود و هر جا كه فراوانی باشد، فقري نيست.

26- اينها واقعياتي بديهي هستند، اما واقعيتي كه از همه مهم‌تر است اين است كه فكري كه اين اصل را در خود دارد، فكري زنده است، پس حيات دارد و ريشه مي‌دواند و سرانجام، قطعاً و يقيناً، تمام افكار منفي را بيرون مي‌راند؛ افكاري كه ذاتاً نمي‌توانند هيچ حياتي را به خود راه دهند و اين چيزي است كه به ظاهر ناديده گرفته شده است.

27- اين واقعيتي است كه شما را قادر مي‌سازد هر نوع ناسازگاري، كمبود و محدوديت را از ميان برداريد.

28- بي‌ترديد، هر كس كه به اندازه‌اي عاقل باشد كه بتواند مسائل را درك كند، بي‌درنگ درمي‌يابد كه قدرت فكر، سلاحی است شكست‌ناپذير كه در دستان او قرار دارد و او را ارباب تقدير مي‌سازد.

29- در جهان فيزيكي يك قانون تعادل وجود دارد كه مطابق آن ظهور هر مقدار انرژي معين در يك مكان، همراه با ناپديد شدن همان مقدار انرژي از جايي ديگر است. از اينجا، درمي‌يابيم كه ما تنها چيزي را مي‌توانيم به دست بياوريم كه آن را بخشيده باشيم. اگر تعهد كار مشخصي را مي‌پذيريم، بايد آمادۀ پذيرش مسئوليت اجراي آن باشيم. ذهن نيمه‌آگاه، نمي‌تواند استدلال كند و روي حرف ما حساب مي‌كند، ما چيزي خواسته‌ايم و حالا بايد همان چيز را دريافت كنيم و بستري آماده كرده‌ايم كه حالا بايد روي همان بخوابيم. قالب‌گيري صورت گرفته و نخ‌ها همان الگويي را مي‌بافند كه ما به آن‌ها داده‌ايم.

30- به همين جهت بايد ديدگاه و بينش خود را بررسي كنيم تا مبادا فكري كه در سر داريم، هر نوع جوانۀ ذهني، رفتاري يا جسمي‌اي در خود داشته باشد كه دوست نداريم در زندگي ما محقق شود.

31- بينش، قابليتي ذهني است كه با آن مي‌توانيم واقعيت‌ها و شرايط را در محدوده‌اي وسيع بررسي كنيم، چيزي مثل يك تلسكوپ بشري كه اين قدرت را به ما مي‌دهد تا مشكلات را به همراه امكانات هر كاري، دريابيم.

32- بينش و بصیرت، اين توانايي را به ما مي‌دهد كه براي رويارويي با موانعي كه با آن‌ها برخورد خواهيم كرد، آماده شويم و از اين رو مي‌توانيم پيش از اين‌كه اين موانع بتوانند شانسي براي ايجاد مشكل پيدا كنند، آن‌ها را از بين ببريم.

33- بينش، اين قدرت را به ما مي‌دهد كه براي منافع خود، برنامه‌ريزي كنيم و افكار و توجه خود را به مسير صحيح هدايت كنيم، نه به مسيرهايي كه ممکن است بی‌بازگشت باشند.

34- بنابراين بينش نه تنها براي دستيابي به هر موفقيت بزرگ، كاملاً ضروري است بلكه با آن مي‌توانيم به هر قلمرو ذهني وارد شويم، آن را كشف كنيم و از آن خود سازيم.

35- بينش، محصول دنياي درون است و با تمركز و در سكوت، به دست مي‌آيد.

36- براي تمرين اين درس، بر روي مفهوم بينش تمركز كنيد؛ در موقعيت هميشگي تمرينات خود قرار گيريد و فكر خود را بر اين واقعيت متمركز كنيد كه آگاهي داشتن از قدرت خلاق فكر به معناي برخورداري از هنر تفكر نيست.

بگذاريد فكرتان بر اين واقعيت متمركز شود كه آگاهي به تنهايي كاربرد ندارد و اعمال ما را دانش ما تعيين نمي‌كند، بلكه عامل تعيين‌كننده، روش‌ها و عادات گذشتۀ ما هستند و تنها راهي كه با آن مي‌توانيم از آگاهي خود استفاده كنيم، تلاشي آگاهانه و قاطع است. اين واقعيت را جذب ذهن خود كنيد كه آگاهي و دانشي كه مورد استفاده قرار نگيرد از ذهن پاك مي‌شود و ارزش اطلاعات، در به كارگيري آن‌هاست، اين خط فكري را آن‌قدر دنبال كنيد تا به بينشي كافي براي تنظيم يك برنامۀ قطعي دست پيدا كنيد، برنامه‌اي براي استفاده از اين قانون در مسائل عملي زندگي.

1398/06/24
1138

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر