مقـــدمـه ای بر سیاست
سياست يک فعاليت اصيل است که از طريق آن انسانها قواعدي را که در چارچوب آن بايد زندگي کنند و همچنين اهدافي را که بهطور جمعي درصدد دست يافتن به آنها هستند تعيين ميکنند
اگر هر کسي هر آنچه را هر زمان که ميخواست بهدست ميآورد، آنگاه سياست معنا و وجود نداشت. فارغ معناي دقيق فعاليت پيچيدهاي که ما تحت عنوان «سياست» ميشناسيم، ما در تجربه هاي روزانه خود بخوبي اين موضوع را درک کرده ايم که هرگز هر آنچه را ميخواهيم براي مان فراهم نخواهد شد. در عوض، ما براي به دست آوردن هر چيزي مجبور به رقابت، مبارزه، مصالحه و گاهي جنگ هستيم. براي رسيدن به خواسته هاي مان، زبان مان را بکار برده و دلايلي براي تشريح و توجيه دعاويمان ارائه ميدهيم و دعاوي ديگران را به چالش ميکشيم رد ميکنيم و يا به آنها پاسخ ميدهيم. اين زبان، همان زبان «منافع» است؛ خواه منافع افراد يا گروهها، باشد يا زبان «ارزشها» همچون حقوق و آزاديها يا عدالت. در بطن هر فعاليت سياسي و در نقطه آغازين آن و قبل از انجام هر عملي، نگرش هاي بنيادين و مفاهيم اساسي سياسي قراردارند. اين نوع نگرش ها در بوجود آمدن خواسته ها و دعاويمان و همچنين دفاع از منافعمان به ما کمک ميکنند.
اما اين تصوير از سياست و جايگاه اندیشههاي سياسي، کل قضيه نيست. چون حاکي از اين است که تعريف سياست را ميتوان در حد اين سوال تقليل داد که چه کسي، چه چيزي را، چه زماني و چگونه به دست ميآورد؟ درست است که فعاليت سياسي در مجموع، پاسخ ضروري به چالشهاي زندگي روزمره بوده و البته مويد اين امر نيز ميباشد که کنش جمعي، اغلب بهتر از کنش فردي است. اما سنت ديگري از تفکر سياسي هم وجود دارد که مربوط به متفکر يوناني، ارسطو است. به اعتقاد او سياست صرفاً راجع به مبارزه براي کسب نيازهاي مادي در شرايط کمبود نيست يا پيچيدهتر شدن جوامع، پرسشهاي متفاوت ديگري مطرح ميشود. چه کسي بايد حکومت کند؟ حکام سياسي بايد چه قدرتي داشته باشند و چگونه اقتدار سياسي در مقايسه با منابع ديگر اقتدار همچون اقتدار خانوادگي يا مذهبي، مشروعيت مييابد؟
ارسطو ميگفت که طبيعي است انسان بهطور سياسي زندگي کند. البته منظور او فقط اين نبود که انسان در يک جامعه وضع بهتري دارد تا در انزوا و دور از اجتماع. همچنين انسان بايد ديدگاههايي در مورد نحوه تصميم گيري در مورد موضوعات مربوط به علايق عمومي داشته باشد. سياست همچنين يک فعاليت اصيل است که از طريق آن انسانها قواعدي را که در چارچوب آن بايد زندگي کنند و همچنين اهدافي را که بهطور جمعي درصدد دست يافتن به آنها هستند تعيين ميکنند.
اخلاق سياسي
در انديشه ارسطو مجاز نيست همه انسانها وارد فعاليت سياسي گردند. در نظام فکري او، زنان، بردگان و بيگانهها به وضوح از حق حکمراني برخود و ديگران محروم بودند. با اين وجود، انديشه اساسي او مبني بر اينکه سياست يک فعاليت جمعي بينظير است که به سمت اهداف و آمال مشترک معين جهت گيري ميشود، هنوز طنين انداز است. اما کدام اهداف؟ بسياري از متفکران و شخصيتهاي پس از جهان قديم، نظرات مختلفي را راجع به اهدافي ارائه دادهاند که سياست ميتواند و بايد به آنها دست يابد. اين رهيافت، با نام «اخلاق سياسي» شناخته ميشود.
به اعتقاد اخلاقگرايان، زندگي سياسي، يک رشته اخلاقيات است و تعجبآور نيست که بسياري از فيلسوفان انديشه سياسي، اخلاقگرا هستند. اخلاقگرايان سياسي معتقدند که سياست بايد به دنبال اهداف اساسي باشد و يا ترتيبات سياسي بايد در جهت حمايت از چيزهاي معيني سازماندهي گردند. از اين جمله ميتوان به ارزشهاي سياسياي همچون عدالت، برابري، آزادي، شادي و خوشبختي، برادري، يا حق تعيين سرنوشت اشاره کرد. به شکل افراطي، اخلاقگرايي، تصويري از جوامع سياسي آرماني موسوم به اتوپيا ارائه ميکند، اين اصطلاح پس از نام گذاري کتاب توماس مور، دولتمرد و فيلسوف انگليسي به سال 1516 بهنام «اتوپيا» ـ که يک ملت آرماني را به تصوير ميکشيد ـ ابداع شد. منشأ تفکر سياسي اتوپيا، کتاب «جمهور» افلاطون، فيلسوف يونان قديم است که توسط متفکران جديد مثل رابرت نوزيک براي توضيح اندیشهها مورد استفاده قرار گرفته است. برخي از نظريهپردازان معتقدند که تفکر سياسي اتوپيايي خطرناک است چرا که در گذشته به توجيه خشونت توسط حکومتهاي تماميتخواه و توتاليتر منتهي شده است. ولي در بهترين حالت، تفکر اتوپيايي مي تواند بخشي از فرايند حرکت به سوي يک جامعه مطلوب باشد و بسياري از متفکران درکتاب حاضر از آن براي توضيح ارزشهايي که بايد پيگيري شوند، يا مورد حمايت قرار گيرند، استفاده کردهاند.
واقعگرايي سياسي
واقعگرايي به عنوان يکي ديگر از سنتهاي مهم انديشه سياسي، مخالف تصوري است که موجوديت سياست را به تأمين ارزشهاي اخلاقي مثل خوشبختي يا آزادي پيوند ميزند . برعکس، آنها معتقدند که سياست درباره قدرت است. قدرت ابزاري است که بهواسطه آن اهداف کسب ميگردد، دشمنان شکست ميخورند و مصالحهها و بده بستانها برقرار ميگردد. بدون داشتن توانايي کسب و بهکارگيري قدرت، وجود « ارزشها» هم خالي از فايده ميباشد.
گروهي از متفکران که مغايرت قدرت با اخلاقيات تاکيد مي کنند با نام «واقعگرايان» شناخته ميشوند. واقعگرايان توجه خود را به قدرت، منازعه و جنگ معطوف کرده و اغلب نسبت به انگيزهها و نيات انساني بدبين و يا بي توجه هستند. شايد دو تن از بزرگترين متفکران منسوب به واقعگرايان، نيکولو ماکياولي و توماس هابز باشند. که هر دوي آنها در دوران جنگهاي داخلي و بينظمي زندگي مي کردند. در قرون شانزدهم و هفدهم ديدگاه ماکياولي نسبت به سرشت انساني اين بود که انسانها «دروغگويان ناشاد» هستند، نه انسانهاي شريف و با فضيلت. او نسبت به خطرات انگيزههاي سياسي وراي اعمال قدرت هشدار ميداد. از نظر هابز، در «وضع طبيعي» [وضع پيشامدني انسان، يا وضعيتي خيالي که در آن هيچ گونه اقتداري بالاي سر انسان وجود ندارد] و فقدان قانون و جنگ همه بر عليه همه يک زمامدار از طريق يک « قرارداد اجتماعي» با شهروندان، قدرت مطلق را براي مصون داشتن جامعه از اين وضعيت درنده خويي اعمال ميکند. توجه به مفهوم قدرت در ميان نظريهپردازان سياسي و ديدگاههاي مربوط به آن منحصر به اروپاي دوره مدرن نيست. در بيشتر بخشهاي قرن بيستم ديدگاه هاي سياسي توجه ويژه اي به منابع قدرت و نحوه اعمال آن داشتند.
اندرز عاقلانه
دو ديدگاه عمده در علم سياست به نام واقعگرايي و اخلاقگرايي که در بالا توصيف آن ها آمد، ديدگاههايي هستند که در پي فهم کل تجربه سياسي و ارتباط آن با ويژگيهاي ديگري مانند شرايط و مقتضيات انساني ميباشند. با اين وجود، همه متفکران سياسي در قالب اين دو ديدگاه به روند رويدادها نمي نگرند. دوشادوش آن متفکران و فيلسوفان مرتبط به آنها، نگرش قديميتري نيز در مورد سياست وجود دارد که همانا سنت «عملگرا» مي باشد اين ديدگاه، سياست صرفاً به معني به دست آوردن بهترين دستاوردها مي داند. به نظر عملگرايان مسائلي مانند جنگ و منازعه هرگز از بين نميروند و پيوند بين ارزشهاي سياسي مثل آزادي و برابري نيز احتمالا هرگز حل و فصل نگردند، اما شايد بتوان هنگام تدوين قانون اساسي و يا سياست هاي جاري و يا با توانمند ساختن مقامات حکومتي تا آنجا که ممکن است در اين زمينه ها، پيشرفت حاصل نماييم. برخي از قديمي ترين نظريات درباره سياست، همچون آيين کنفوسيوس، فيلسوف چيني به اين گونه مهارتها و فضيلتها و اندرزهاي عاقلانه و عمل گرايانه ميپردازند.
ظهور ايدئولوژي
نوع ديگري از تفکر سياسي وجود دارد که اغلب با عنوان «ايدئولوژيک» توصيف ميشود. در اين شاخه مهم، به شيوههايي تأکيد ميشود که مبنا و اساس آن ها، به دورههاي تاريخي مختلف و متفاوت تعلق دارند. منشأ ايدئولوژيک اين نوع تفکر را ميتوان در «فلسفه تاريخ» موردنظر فيلسوفان آلماني همچون جرج هگل و کارل مارکس يافت. آنها شرح ميدهند که چگونه اندیشههاي هر دوره سياسي به دليل تفاوت نهادها و شيوه هاي توليدي و مناسبات جاري در جوامع مختلف، تفاوت پيدا ميکنند و همينطور در طول تاريخ اهميت اندیشهها نيز در حال تغييرند.
افلاطون و ارسطو، دموکراسي را يک نظام خطرناک و فاسد ميپنداشتند در حاليکه بيشتر مردم در دنياي امروزي آن را بهترين شکل حکومت ميپندارند و رژيمهاي استبدادي امروزي را براي حرکت به سوي دموکراسي، ترغيب و تشويق ميگردند. همين طور، بردهداري زماني طبيعي قلمداد ميشد و بسياري از مردم از هر نوع حقوق محروم بودند يا تا قرن بيستم در جوامع مختلف بسياري از زنان، شهروند محسوب نميشدند.
اين امر، اين پرسش را پيش ميکشد که چه چيزي باعث شده است امروزه برخي اندیشهها همچون انديشه برابري اهميت پيدا کنند و برخي ديگر همچون بردهداري يا حق الهي پادشاهان، مطلوبيت خود را از دست بدهند. مارکس به اين تحول و تغيير تاريخي اين طور پاسخ ميدهد که اندیشهها منعکس کننده منافع طبقات اجتماعي همچون کارگران يا سرمايهداران هستند. اين منافع طبقاتي موجد « ايسمهاي» بزرگ، سياستهاي ايدئولوژيک ـ از کمونيسم و سوسياليسم گرفته تا محافظهکاري و فاشيسم ـ شدهاند. البته طبقات اجتماعي موردنظر مارکس، تنها منبع سياست و ايدئولوژي نيستند. بسياري از اندیشههاي سياسي اخير نتيجه تحولات درون ليبراليسم، کنسرواتيسم و سوسياليسم هستند.
نظريه هاي سياسي و ايدئولوژيک هميشه در معرض انتقاد هستند. به اعتقاد منتقدان، اگر اندیشهها صرفاً بازتاب فرايندهاي تاريخي باشند، اين بدان معناست که افراد جامعه به طور جبري متأثر از اين فرايندها بوده و در واقع نقش غيرتأثيرگذار، منفعل و بيارادهاي در تحولات جامعه خواهند داشت. با قبول چنين فرض و استدلالي، اراده افراد براي تغيير شرايط اجتماعي و هر گونه استدلال عقلاني، کم ارزش و يا حتي بي ارزش جلوه مي کند. مبارزات ايدئولوژيک بيشتر شبيه رقابت بين تيمهاي فوتبال ميباشد. شور و حرارت ـ و نه عقل و منطق ـ در حمايت از تيم اهميت بيشتري دارد و در نهايت برد تيم مهم است. بسياري نگران هستند که سياستهاي ايدئولوژيک به فجايع و حتي به سمت واقعگرايي منجر گردد که در آن کسب اهداف وحشيانه با ابزارهاي ناعادلانه قابل توجيه ميباشد. چنين به نظر ميرسد که از عواقب سياستهاي ايدئولوژيکي، مبارزه و جنگ مستمر و غير قابل مصالحه بين اردوگاههاي رقيب ميباشد.
راه حل مارکس براي پايان منازعات سياسي، پيروزي انقلابي طبقه کارگر و غلبه فنآوري بر کميابي بود. به نظر ميرسد در طليعه قرن بيستم اين رهيافت به سياست، بسيار خوشبينانه بوده است. چون در واقع تغيير انقلابي و خشونت بار، تنها نوعي از ديکتاتوري را جايگزين نوع ديگري از ديکتاتوري ميکند و اصل ديکتاتوري را حذف نميکند. از اين نظر، مارکسيسم و ايدئولوژيهاي ديگر، صرفاً اشکال متأخر اخلاقگرايي اتوپيايي غير واقعگرايانه هستند.
يک آينده مورد منازعه
جرج هگل اندیشههاي سياسي را، چيکده اي از زندگي سياسي، دولت، فرهنگ يا جنبش سياسي يک جامعه ميداند. معنا و مفهوم اين اندیشهها و نهادها يا جنبشهايي که آنها در صدد تبيين آن هستند، مستلزم به آزمون گذاشتن تاريخي آنها در تحولات اجتماعي است. اين تاريخ است که هميشه اين داستان را روايت ميکند که چگونه به جايي که الان در آن هستيم، رسيدهايم. آنچه ما نميتوانيم انجام دهيم پيشبيني مسير آيندهي تاريخ است.
الهه بوف، در اساطير روم نماد عقلانيت و عقل بود. از نظر هگل، بوف تنها در هواي تاريک پرواز ميکند. او با اين تمثيل در پي القا اين منظور است که فهم، تنها با توجه و نگاه به گذشته حاصل ميگردد. هگل با اين مثال بر عليه اين خوشبيني که در مورد آينده مي توان پيش بيني کرد، هشدار ميداد. او همينطور هشدار زيرکانه و ظريف ديگري بر ضد اين ادعاي مشهور ديگرش ميدهد که "ظهور دولت مدرن پايان تاريخ است". ما مي توانيم به سادگي خودمان را به عنوان پيشروترين، روشنفکرين و عاقلترين انسانهاي عصر تلقي کنيم و ادعا کنيم که به اقتصاد باز، حکومت مبتني بر قانون اساسي، حقوق بشر و مردمسالاري معتقد هستيم، اما همانطور که در اين کتاب خواهيم ديد، اينها اندیشههاي سادهاي نيستند و همه مردم و جوامع حتي مردم و جوامع امروزي، ديدگاههاي يکساني نسبت به آن ندارند.
در هشتاد سال گذشته، تاريخ جهان در پي افول امپراتوريها و استعمارزدايي، شاهد ظهور دولت ـ ملت هاي جديد بوده است. کشورهاي يکپارچه و فدرالي همچون فدراسيون يوگسلاوي، چکسلواکي به دو دولت تقسيم شده و همينطور اتحاد جماهير شوروي به چندين کشور جديد تجزيه شده و گرايش به حاکميت ملي در مناطقي همچون کبک، کاتالان، کردستان عراق و کشمير همچنان روبه افزايش است. با اين حال، در حاليکه مردم براي برخورداري از دولت ـ ملتهاي مستقل و نوعي واگرايي همچنان مبارزه ميکنند، در نقطه مقابل آن، دولتهاي ديگري در پي تشکيل مجموعه فدراسيونها و اتحاديههاي جديد و همگرايي بيشتر هستند. طي سه دهه گذشته شاهد ظهور «اتحاديه اروپا» بوديم که در پي ايجاد همگرايي سياسي با پيوندهاي عميق است نمونههاي ديگر «منطقه تجارت آزاد آمريکاي شمالي» موسوم به نفتا و بسياري ديگر از سازمانهاي مربوط به همکاريهاي منطقهاي هستند.
امروزه اندیشههاي گذشته و قديمي درباره حاکميت دولت، کم رنگ شده و در دنياي سياست براي آنها نقشي بيشتري از يک عامل دست و پاگير قايل نيستند. در حال حاضر سياست جهاني مبتني بر حاکميت مشترک، همکاري اقتصادي و جهاني شدن ميباشد. ديدگاه هگل در اينجا بسيار بجا بهنظر ميرسد. او ميگفت: ما نميتوانيم پيشبيني کنيم که چگونه در نظر آيندگان ظاهر خواهيم شد و نميتوانيم پيشبيني کنيم که آيا آنچه براي ما در حال حاضر مبتني بر عقل سليم به نظر ميرسد براي فرزندانمان نيز همانطور به نظر خواهد رسيد يا نه؟
درک جهان امروز مستلزم فهم مجموعهاي از اندیشههاي سياسي و نظريههايي است که در طول تاريخ رواج داشته اعتقاد داشتهايم. اين اندیشهها از يک طرف ابزاري براي تبيين اتفاقات و حوادث عصر حاضر و از طرف ديگر هشداري بر عليه اعتماد بيش از اندازه به ارزشهاي سياسي خودمان ميباشد و حاکي از اين هستند که شيوههاي فعلي مربوط به سازماندهي حيات جمعي جامعه و حکمراني، امکان دارد به شيوههاي جديد تغيير يابند که ما نميتوانيم آن ها را بطور دقيق پيشبيني نماييم. به محض اينکه امکانات جديدي براي بهکارگيري اعمال قدرت پيدا ميشود، تقاضاهاي جديدي براي کنترل و مسئوليتپذير نمودن آن مطرح خواهد شد که آن نيز به نوبه خود، اندیشهها و نظريههاي سياسي جديد را طرح خواهد نمود. سياست، دغدغه همه ماست و زندگي همه ما را تحت تأثير قرار ميدهد. پس لازم است که همه ما وارد اين بحث شويم.
سياست جديتر از آن است که مختص سياستمداران باشد.
شارل دو گل
برگرفته از کتاب "کتاب سیاست"
http://sabzanbook.com/
1396/11/17 1289
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
وارد کردن نام و نام خانوادگی الزامی می باشد
وارد کردن ایمیل الزامی می باشد info@iiketab.com - ایمیل وارد شده صحیح نمی باشد
وارد کردن متن الزامی می باشد
ارسال نظر