چگونه از ارسطو زرنگ تر باشیم

چگونه با شیطان هم دردی کنیم

زن فریاد می زند "خدا را شکر." او خرابه های باقی مانده از زمین لرزه را گشته و فرزندش را زنده و سالم یافته است. البته زن نسبت به رنج های مادرانی که فرزاندانشان را در زلزله از دست داده اند نابینا نیست ، ولی در نظر بی ایمانان او به حماقت خود نابیناست.

... و مذهب را از نو بررسی کنیم
زن فریاد می  زند "خدا را شکر." او خرابه  های باقی مانده از زمین لرزه را گشته و فرزندش را زنده و سالم یافته است. البته زن نسبت به رنج  های مادرانی که فرزاندانشان را در زلزله از دست داده اند نابینا نیست ، ولی در نظر بی ایمانان او به حماقت خود نابیناست. اگر برای نجات یافتن جان کودک باید خدا را شکر نمود ، آیا نباید برای مرگ بقیه او را سرزنش کرد؟ این معمای شر است. اما بعد از بررسی این معما ممکن است تا حدودی بتوانیم باور مذهبی را توجیه کنیم.


معمای شر
ایمان به خدای قادر مطلق و خیر مطلق با شری که در جهان موج می  زند هم خوانی ندارد. با در نظر گرفتن "شر" به معنای طیف وسیعی از رنج ها ، اندوه ها ، و دردهایی که انسان ها و سایر موجودات تجربه می  کنند ، معمای شر  این گونه بیان می  گردد:
یا خداوند نمی  تواند شر را از بین ببرد یا نمی خواهد.
اگر نمی  تواند ، پس او قادر مطلق نیست.
اگر نمی خواهد ، پس او خیر مطلق نیست.
بنابراین یا خداوند قادر مطلق نیست و یا خیر مطلق نیست.
می توانیم این نکته را اضافه کنیم که اگر خدا قادر مطلق و خیر مطلق است ، استدلال ذکر شده در صورت صحیح بودن نشان می  دهد که خداوند نمی  تواند وجود داشته باشد.
شر به دو صورت ظاهر می  شود. شر های اخلاقی که از تصمیمات ما سرچشمه می  گیرند وقتی عمداً سبب آزار رساندن به دیگران می  شویم. و شر های طبیعی که از کنترل انسان ها خارج اند – مانند طوفان و زمین لرزه. البته معتقدان مذهبی تلاش می  کنند خداوند را به عنوان قادر مطلق و خیر مطلق – و رحیم مطلق – با هر دو نوع شر سازگاری دهند. برخی از آنها استدلال می  کنند درست همان طور که برای اینکه بعضی از مردم قد بلند باشند باید بعضی دیگر قد کوتاه باشند ، برای اینکه خیر وجود داشته باشد باید شر نیز وجود داشته باشد؛ و برای اینکه لذت بتواند وجود داشته باشد ، باید رنج و اندوه وجود داشته باشند. بقیه استدلال می  کنند برای اینکه انسان ها بتوانند خوبی و بدی را درک کنند ، باید نمونه هایی از خوبی و بدی وجود داشته باشد. چالش هایی برای هر دو ادعا وجود دارد ولی حتی اگر ما این ادعاها را بپذیریم ، آنها به هیچ وجه نمی  توانند وسعت شری که در جهان وجود دارد را توجیه کنند.
البته رنج ها – درد ها و سختی ها – بعضی مواقع خیر هستند. ممکن است آنها روش هایی ضروری برای رسیدن به نتایجی مفید باشند. درد دندان پزشکی ارزش تحمل را دارد چون باعث می  شود از درد دندان برای همیشه رها شویم. رضایتی که از رسیدن به هدف به ما دست می  دهد ارزش زحمت کشیدن و تحمل سختی  های آموزش را دارد. با این وجود ، باور اینکه یک خدای توانای مهربان نمی  توانست جهانی بدون تراژدی هایی مانند دیدن درد و مرگ عزیزان خلق کند ، دشوار است. و حتی اگر این زندگی امتحانی ست که مشخص می  کند چه کسانی لیاقت رفتن به بهشت را دارند – ایده ای جالب – به سختی می  توان درک کرد که این امتحان ارزش رنج و سختی می لیون ها موجود غیر انسانی را دارد.


بیش از حد برای یک ربات
یکی از راه  های اصلی برای حل کردن این معما به اختیار انسان اشاره می  کند. گفته می  شود انسان ها ، که دارای قدرت اختیار هستند ، ذاتاً با ارزش تر از ربات ها هستند. به دلیل داشتن قدرت اختیار ، انسان ها مدام باید بین کار خوب و کار بد انتخاب کنند. ما می  توانیم انتخاب کنیم که مرتکب عمل شری شویم مثلاً به دیگران آزار برسانیم ، بداخلاق ، ظالم ، ترسو و  بی انصاف باشیم. ارزش جهانی شامل موجوداتی دارای قدرت اختیار ، ظاهراً مهم تر از وجود چنین شرهایی در آن است. شرهایی که خداوند آنها را پیش بینی کرده است.
در مورد اینکه اختیار چیست ، معما های عمیقی – همان طور که در فصل  های قبل دیدیم– حتی بدون توجه به مباحث خدا شناسی وجود دارد. اما در اینجا فرض می  کنیم که اختیار منطقی ست و بدین معنی ست: انسان ها قادر هستند متفاوت از  آنچه عمل می  کنند ، عمل کنند؛ و نظریۀ اختیار را ، که می  گوید خداوند مخلوقاتی با قدرت اختیار را خلق کرده است ، به چالش می  کشیم. با فرض اینکه خداوند هم زمان قادر مطلق و دانای مطلق است ، به این نتیجه می  رسیم که باید می  دانسته است مخلوقات او چه عملی را آزادانه انتخاب می  کنند. این علم خدا به خودی خود آزادانه بودن اعمال انسان ها را زیر سؤال نمی برد: تنها به این دلیل که یک نفر می  داند ما قرار است چه کاری انجام دهیم ، مجبور نمی شویم آن کار را انجام دهیم. چنین تفکری با مفهوم ضروریت که در پایان فصل اول بیان شد ، هم خوانی دارد.
در خلقت این جهان ، که باعث به وجود آمدن انسان ها شد ، خداوند می  دانست که شرها و اعمال بد بسیاری انجام خواهد شد. با این حال ، این امکان وجود داشت که در جهان افرادی به وجود بیایند که آزادانه انتخاب کنند خوب باشند ، به دیگران کمک کنند ، صادق باشند؛ و خدا می  دانست چگونه جهانی باید خلق کند که در آن افراد خوب بودن را انتخاب کنند. بنابراین معما این است: چرا خدا تصمیم گرفت این جهان با انسان  های "سقوط کرده" را بیافریند به جای جهانی که در آن انسان ها اعمال بد ، و یا حداقل تا این حد بد ، انجام نمی دهند؟
این پاسخ خوبی نیست که بگوییم در آن صورت مخلوقات دارای قدرت اختیار نبودند. زیرا نظریۀ اختیار خودش بیان می  کند که علم خدا به چگونه عمل کردن مخلوقات با اختیار آنها در اعمالشان سازگار است؛ همچنین معتقدان مذهبی معمولاً باور دارند که خدا از تمام  آنچه در آینده رخ خواهد داد ، آگاه است.
نظریۀ اختیار نمی  تواند رخ دادن شر های طبیعی مانند زمین لرزه را توجیه کند ، مگر اینکه افراد به خاطر روش زندگی شان یا گناه  های پدرانشان رنج بکشند. حتی امروزه ، برخی از روحانیون طمع انسان ها را دلیل سیل می  دانند. این اندیشه که مردم به دلیل گناه  های پدرانشان مجازات می  شوند ، از لحاظ اخلاقی وحشتناک است. چه عدلی در اینجا وجود دارد؟


در حضور شواهد
جان استوارت میل ، اصلاح گر و سودگرای ویکتوریایی ، می  گوید اگر به دنیا بدون پیش فرض خدایی مهربان و خیر بنگریم ، شواهد زیادی برای تیره کردن نام خدا و شواهد کمی برای ستایش او می  یابیم. همچنین ممکن است با شیطان هم دردی کنیم زیرا ، اگر دنیا ساختۀ یک خالق است ، به نظر می  رسد بیشتر کار خالقی بد خواه است تا خالقی خیر خواه. خدا سزاوار همۀ توجهات نیست.
به نظر می  رسد هیچ چیز نمی  تواند ایمان بسیاری از معتقدان مذهبی را به خدا از بین ببرد. روزگاری ، حوادث به عنوان مدرک وجود خدا (یا خدایان) در نظر گرفته می  شد. اگر این حوادث مطابق میل بود ، نشان می  داد که خداوند خیر و راضی است؛ اگر مطابق میل نبود ، نشان می  داد او خیر و ناراضی ست. گاهی اوقات دعا برای باران موجب بارش باران می  شد؛ قربانی دادن برای پیروزی در جنگ ، پیروزی آور بود. با این حال ، دعا کردن و قربانی دادن راه  های قابل اطمینانی برای رسیدن به مقصود نیستند. علاوه بر این ، وقتی هر دو طرف درگیرجنگ برای پیروزی دعا می  کنند ، چه می  شود؟ از آنجایی که مؤمنان معمولاً هرگونه مدرکی علیه وجود خدا را تکذیب می  کنند ، این سؤال پیش می  آید که آیا باور مذهبی به معنای باور است یا خیر. وقتی هیچ چیزی نمی  تواند اعتقاد به وجود موجودی را ، خواه طبیعی باشد خواه فراطبیعی ، خدشه دار سازد ، مضمون این اعتقاد مورد سؤال قرار می  گیرد: رجوع کنید به نظریات پوپر در فصل یازدهم. مثال زیر را در نظر بگیرید. اَب "باور" دارد که زئو مخفیانه عاشق اوست. اب می  اندیشد:
برای اثبات عشق ، او را به اپرا دعوت کردم ، خواستم با من نوشیدنی بنوشد و برایش گوشواره هایی فرستادم. دعوت هایم را رد کرد. نتیجه گرفتم که از اپرا خوشش نمی آید ، اهل نوشیدنی نیست و از گوشواره استفاده نمی کند. وقتی یک هفته بعد او را در اپرا دیدم ، درحالی که یک نوشیدنی در دستش بود و گوشواره  های زیبایی به گوش انداخته بود ، نتیجه گرفتم می  خواهد به من محل نگذارد تا بیشتر ترغیب شوم که به سمتش بروم.
قصه ادامه دارد ، زئو بیشتر و بیشتر درخواست  های اَب را رد می  کند. شمارۀ تلفنش را عوض می  کند ، تهدید می  کند که از اَب شکایت خواهد کرد ، به پلیس زنگ می  زند. اگر اب همچنان اعتقاد داشته باشد که زئو عاشق اوست ، کم کم باید به این نتیجه برسیم که او دیگر باور ندارد. بلکه از یک وسواس فکری رنج می  برد و یا نیاز به درمان دارویی دارد.
البته باور مذهبی یکوسواس فکری مانند مثال اَب نیست؛ ولی با توجه به شیوه ای که معتقدان مذهبی در مقابل حوادث جهان واکنش نشان می  دهند ، باور مذهبی یک باور معمولی نیست. در واقع زمانی به این نتیجه می  رسیم که به "ایمانی" که مذهبیون از آن صحبت می  کنند ، فکر کنیم. کیرکگارد ، فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم ،  "پرش ایمان" را به کار می  برد. برخی می  گویند که به خدا اعتماد دارند. واضح است که اگر شما به کسی اعتماد داشته باشید ، خواهید گفت که باور دارید آن شخص وجود دارد؛ اما شاید چنین سخنی نباید خیلی مهم شمرده شود.
"عزیزم ، این تاج محل است!"
زنی در یک فروشگاه لباس کلاه جدیدی را امتحان می  کند. او به خودش نگاه می  کند و نمی داند چه تصمیمی بگیرد. آیا کلاه به او می  آید؟ تا حدودی جذاب است ولی انگار ایرادی دارد. همراه او ناگهان فریاد می  زند "عزیزم ، این تاج محله." البته که کلاه تاج محل نیست؛ ولی ما نباید این فریاد ناگهانی را رد کنیم. زیرا باعث می  شود از زاویه ای جدید به کلاه نگاه کنیم؛ چیزی را که قبلاً متوجه نشده بودیم ، ببینیم. زن قدرت تصمیم گیری پیدا می  کند. کلاه برای سر او زیادی بزرگ است.
وقتی به مذهب می  پردازیم ، شاید بهتر باشد توجه مان را از خدا به مؤمنان معطوف کنیم. شاید مذاهب روش  های جدیدی برای نگاه کردن به دنیا ارائه می  دهند ، همان طور که فریاد "این تاج محله" نظریۀ جدیدی راجع به کلاه ارائه داد. باید به خاطر داشته باشیم که مذهب بسی فراتر از بیان اینکه "خدا وجود دارد" است. باید در قلبمان مذاهب ، و "باور" های مذهبی ، را به عنوان کلکسیونی از گرایش ها ، پندارها و تشویق ها به سمت رفتار های خاصی در نظر بگیریم. در این صورت ادعای "خدا وجود دارد" به عنوان بخشی از این شبکه – و یا خلاصه ای از شبکه – که چنین گرایشاتی را بیان می  کند ، در نظر گرفته می  شود. این شبکه بیان کنندۀ روش خاصی از زندگی است – که می  تواند کمک به فقیران و بیماران باشد یا کشتن کافران و قتل عام یهودیان.
اگر از برخی اعتقادات نامناسب بگذریم ، باور مذهبی معمولاً بر احترام گذاشتن به زندگی تأکید می  کند: زندگی یک "هدیه" است. بعضی مذاهب از طریق موسیقی احترام خود به جهان و دیگران را بیان می  کنند. بعضی از آنها انسان ها را بی ارزش می  دانند درحالی که برخی دیگر آنها را نشانۀ خدا می  دانند.
واقعاً ، واقعاً...
برای بعضی از مسیحیان ، زندگی مسیح هدایت گر به سمت زندگی با عشق برادرانه نسبت به دیگران است. با توجه به این مسئله برخی افراد – مانند مارکس و فروید – بیان می  کنند که مذهب چیزی جز نمایان گر امیدها و ترس  های انسان ها نیست. ولی در هر صورت ، باور مذهبی ما را تشویق می  کند که زندگی را به گونه ای خاص ببینیم. نگاه به زندگی با در نظر داشتن اعتقادات مسیحی کاملاً متفاوت از نگاه به زندگی با اعتقاد به نظریۀ تکامل است. به طور خلاصه می  توان گفت که اعتقادات مذهبی بیان گر مقاصد اخلاقی هستند. ممکن است یک مذهب انسان گرا باشد ، بدین معنی که به پیشرفت خود انسان و دیگران اهمیت بدهد ، ولی این انسان گرایی در سنن و اعتقاداتی خاص راجع به خدا قرار گرفته است.
بسیاری از معتقدان مذهبی گمان می  کنند ایمان به خدا یعنی ایمان به وجود داشتن یک موجود فراطبیعی با خصوصیات خاص. چنین ادعایی تخیلی است؛ ولی این تخیل می  تواند ارزش مند باشد. از طریق خواندن شعر ، مثلاً نمایش نامه  های شکسپیر و اپرا های مونتواردی ، با انسان ها و احساساتشان آشنا می  شویم. از دریچۀ جدیدی به جهان نگاه می  کنیم و می  توانیم بهتر از قبل با مشکلاتمان کنار بیاییم. یک نگرانی مهم به جا می  ماند: بعضی از باور های مذهبی مردم را به سوی زندگی هایی بدتر سوق می  دهند ، زندگی هایی کوته فکر ، متعصب و بسته.
بیشتر مؤمنان این نظر را که اعتقاد مذهبی شبیه به تخیل است نمی پذیرند. آنها اصرار می  کنند که سخنانشان باید واقعی شمرده شود: خداوند واقعاً وجود دارد. پاسخ ما این است: این تنها راهی برای گفتن اینکه مثلاً باید نسبت به دیگران محبت داشته باشیم است. آنها محتملاً خواهند گفت: ولی خدا "واقعاً" وجود دارد. ما دوباره پاسخ می  دهیم که شما واقعاً به محبت نسبت به دیگران پایبند هستید. اینجاست که واقعاً ها زیاد می  شوند "ولی واقعاً واقعاً واقعاً خدا وجود دارد. جواب می  دهیم "بله ، شما واقعاً واقعاً واقعاً به محبت نسبت به دیگران پایبند هستید..."
ایمان به خدا گرایشی قلبی به سمت بهترین و مؤفق ترین زندگی است. به آنهایی که اصرار می  کنند ایمانشان به خدا باوری وجودی و خالص است ، سخن چارلز دونبار براد ، فیلسوف قرن بیستم ، را نقل قول می  کنیم: " صبر کنید و ببینید – یا صبر کنید و نبینید."

1396/11/21
1642

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر