چگونه از ارسطو زرنگ تر باشیم

چگونه با زمان تحت فشار قرار نگیریم

گذشته ، گذشته است – و آینده نیز ، آینده است. در نتیجه ، فقط اکنون وجود دارد. ولی چگونه می ‏توانیم خاطره و امید داشته باشیم اگر گذشته ‏ای برای به یاد آوردن و آینده‏ای برای پیش‏بینی‏کردن وجود نداشته باشد؟ بنابراین نمی ‏توانیم زمان را به‏عنوان یک توهم کنار بگذاریم.

... و چگونه برای گذشته و آینده زمان بیابیم
گذشته ، گذشته است – و آینده نیز ، آینده است. در نتیجه ، فقط اکنون وجود دارد. ولی چگونه می ‏توانیم خاطره و امید داشته باشیم اگر گذشته ‏ای برای به یاد آوردن و آینده‏ای برای پیش‏بینی‏کردن وجود نداشته باشد؟ بنابراین نمی ‏توانیم زمان را به‏عنوان یک توهم کنار بگذاریم. علاوه براین ، بدون زمان تغییری نمی ‏تواند وجود داشته باشد. این نکته اشاره می ‏کند که زمان نمی ‏تواند فقط یک بعد باشد ، مثل مکان. درست است که این بحث‏ها زمان بر است ، اما همان گونه که ساموئل بکت می ‏گوید ، زمان به هر حال می ‏گذرد. ولی ، چگونه این کار را انجام می ‏دهد؟
مرز
مردم عادت دارند بگویند که هنوز وجود ندارد. و البته گذشته هم گذشته است ، پس وجود ندارد. در نتیجه همۀ چیزی که ما داریم ، اکنون است. فقط اکنون واقعیت دارد. به این عقیده ، "حال‏گرایی" می ‏گویند. ولی در اینجا فوراً با سؤالی رو به رو می ‏شویم ، اینکه حال را چگونه تعریف می ‏کنیم؟ اگر حال دارای استمرار ، هرقدر هم کوچک ، باشد ، پس باید از مقداری گذشته یا آینده یا هر دو تشکیل شده باشد. ولی این عناصر تشکیل دهندۀ اکنون ، متعلق به اکنون نیستند: یا گذشته اند یا آینده – پس وجود ندارند. با این استدلال ، به این نتیجه می ‏رسیم که حال فاقد استمرار است.
ممکن است نتیجه‏ گیری کنیم که حال ، مرزی‏ست می ان گذشته و آینده. ولی این نتیجه‏ گیری نیز اصلاً قانع کننده نیست. زیرا اگر نه گذشته وجود دارد نه آینده ، پس حال مرزی بین دو زمانی‏ست که وجود ندارند. وقتی هیچ دو شیئی وجود ندارند که بین آنها مرزی قرار دهیم ، چگونه این مرز می ‏تواند وجود داشته باشد؟ علاوه بر این ، چگونه ما – با تجربیاتمان – می ‏توانیم تنها در مرزی بدون استمرار وجود داشته باشیم؟
قطعاً اشتباهی در استدلال رخ داده است؛ پس یک نظر مخالف را در نظر می ‏گیریم. این نظر می ‏گوید گذشته ، حال و آینده همه به یک اندازه وجود دارند. معمولا به این عقیده ، "ابدیت‏گرایی" می ‏گویند. برداشت ما از حال بدون هیچ مشکلی می ‏تواند کمی‏گسترش پیدا کند و به آینده یا گذشته برسد. در حقیقت ،  آنچه ما از جهان درمی‏یابیم متعلق به گذشته است. زیرا نور به صورت آنی منتقل نمی‏ شود ،  آنچه ما می ‏بینیم در واقع در گذشته ‏این‏گونه بوده است – و شاید ارتباط آن بدون محدود بودن به زمان ، با گذشته ، حال و آینده را می ‏بینیم.
ولی اگر این موضوع صحیح باشد ، با سؤال‏ها و پیامدهایی رو به رو می ‏شویم که با ادراک ما در تضاد هستند. برای مثال ، تجربیات ما شامل یک سری تغییرات هستند. این تجربیات هرچه که باشند ، نمی ‏توانند نمایان‏گر صحیحی از واقعیت باشند اگر گذشته ، حال و آینده همه به‏طور یکسان وجود دارند. به نظر می ‏رسد ابدیت‏گرایی ، رخ دادن تغییرات را در نظر نگرفته باشد. ابدیت‏گرایی همچنین نگرانی ما در مورد آینده را توجیه ناپذیر می ‏کند. ما از عدم خود پس از مرگ می ‏ترسیم ، ولی از عدم خود پیش از تولد نمی‏ترسیم: بحث‏ های مطرح شده راجع به لوکرتیوس در فصل هفدهم را به یاد بیاورید. ما نگران دردی که فردا در مطب دندانپزشکی در انتظارمان است هستیم ، ولی نگران دردی که دیروز کشیدیم نیستیم.
وقتی می ‏گوییم گذشته ، حال و آینده همه وجود دارند ، بدین معنی نیست که همه اکنون وجود دارند. اگر ‏این‏گونه بود به یک "ابر" زمان نیاز داشتیم که در آن هر سۀ این زمان‏ها ، هم زمان وجود داشته باشند. این "ابر" زمان ، اکنون است. یا به گفتۀ ابدیت‏گرایان ، آنها خارج از زمان وجود دارند. ما ‏این‏گونه باور داریم که 4 = 2 +2 ، حقیقتی بدون زمان است – و باور داریم که اعداد وجود دارند ، ولی در یک زمان به خصوص. خارج از زمان وجود داشتن – ابدیت – به معنی در همۀ زمان‏ها وجود داشتن نیست. البته می ‏توانیم نسخۀ تغییر یافتۀ ابدیت‏گرایی را به کار ببریم ، "دنیای در حال رشد". شاید فقط گذشته و حال وجود داشته باشند: همان‏طور که روز به روز وقایع بیشتری از آینده به گذشته منتقل می ‏شوند ، حجم گذشته در حال افزایش است. در نتیجه "حال" کمی‏به سوی گذشته گسترش می ‏یابد. این ایده هنوز بر این برداشت استوار است که گذشته درست مانند حال برای ما وجود دارد. برای اندیشۀ بیشتر در مورد حال ، نیاز داریم بدانیم زمان چگونه درک می ‏شود.
گذر زمان
زمان می ‏گذرد. با این حال به سختی می ‏توانیم گذر یا تغییر زمان را به خودی خود درک کنیم. برای اینکه بگوییم زمان با چه سرعتی در حال گذر است ، نیاز به یک زمان برتر نداریم؟ وقتی می ‏گوییم زمان می ‏گذرد ، در ذهنمان وقایعی که می ‏آیند و می ‏روند ، که از آینده به گذشته منتقل می ‏شوند و رخ دادنشان به ترتیب است را در نظر داریم. ممکن است تمرکز ما بر روی یکی (یا هر دو) از دو مجموعه‏ای باشد که هر کدام خصوصیاتی از زمان را دربردارند. این دو مجموعه اولین بار توسط جی.ام.ایی مک تاگارت ، که عقیده داشت زمان غیر واقعی‏ست ، مطرح شدند. این عقیدۀ بحث برانگیز را کنار می ‏گذاریم و دو مجموعه را معرفی می ‏کنیم.
در مجموعۀ الف ، رویدادها خصوصیات موقتی خود را تغییر می ‏دهند – از آینده به حال و از حال به گذشته. تغییر طبیعی فصول را در نظر بگیرید. درخت آلبالو در بهار بیدار می ‏شود: شکوفه می ‏دهد. شکوفه‏ها از بین می ‏روند و در پاییز ، برگ‏ها شروع به ریزش می ‏کنند. تکامل یک پروانه را از تخم به کرم ، شفیره و سپس پروانه در نظر بگیرید. وقتی در مورد زمان افعال ، چه بر سر درخت آمده است و یا خواهد آمد ، صحبت می ‏کنیم ، در حال استفاده از مجموعۀ الف هستیم. زمان ، بر عکس مکان ، بُعدِ تغییر است. در مجموعۀ الف این تغییرات اهمیت می ‏یابند. یک تکه سنگ کنار دریا ممکن است لایه‏ های مختلفی از رنگ‏ های گوناگون داشته باشد؛ ولی این مسئله به تنهایی بیان نمی‏کند که در سنگ تغییراتی رخ داده است. بر عکس ، یک سیخ تیرۀ فلزی را در آتش بگذارید و سیخ به مرور قرمز می ‏شود.
مجموعۀ الف ما را به مجموعۀ ب هدایت می ‏کند. مجموعۀ ب ، توالی رویدادها است به این ترتیب: پیش از ، هم زمان با ، پس از. در مجموعۀ ب ، تولد و مرگ پورسل پیش از تولد و مرگ ماهلر ، که خود پیش از تولد و مرگ بنجامین بریتن بوده است ، رخ داده است. رویداد های مرتب شده بر اساس مجموعۀ ب ، هرگز موقعیت خود را تغییر نمی‏دهند. به نظر می ‏رسد این مجموعه نمی ‏تواند بیان‏گر تغییر باشد: ساکن است و بسیار متفاوت از مجموعۀ الف. در نتیجه ، به این دلیل که تغییر وجود دارد ، نباید تنها به مجموعۀ ب کفایت کنیم.
واقعیت حال
حال‏گرایان کسانی هستند که معتقدند تنها حال وجود دارد. هنوز بیان نکرده‏ایم که آنها با در نظر داشتن اینکه حال دارای استمرار است چگونه می ‏توانند این عقیده را داشته باشند؛ ولی چه این عقیده صحیح باشد چه نه ، حال چه واقعیتی دارد؟ می ‏توانیم سؤال را ‏این‏گونه مطرح کنیم: اگر هیچ موجود هوشیاری وجود نداشته باشد ، حال چه خصوصیات فیزیکی می ‏تواند داشته باشد؟
ما باور داریم که سال‏ها پیش دنیا بدون وجود هیچ‏گونه موجود ذی شعوری ، وجود داشته است. این فرضیه را می ‏پذیریم که در آینده نیز ممکن است زمانی وجود داشته باشد که هیچ موجود هوشیاری در جهان نباشد. اگر به سال‏ها قبل برگردیم ، قطعاً می ‏پذیریم که در آن زمان‏ها نیز زمین به دور خورشید می ‏گردیده است ، برگ‏ های درختان در پاییز می ‏ریخته اند و امواج اقیانوس جذر و مد داشته اند. بنابراین مجوعۀ ب در مورد آن زمان‏ها ‏این‏گونه خواهد بود: بعضی رویدادها پیش از رویداد های دیگر رخ داده‏اند؛ برخی بعد از برخی دیگر. ولی آیا رویدادی در حال رخ داده است؟ وقتی هیچ رویدادی در زمان حال اتفاق نمی‏افتاد ، آیا باز هم "اکنون" مجموعۀ الف وجود داشت؟
کسانی که به سؤال بالا پاسخ مثبت داده‏اند ، معتقدند مجموعۀ الف حتی بدون وجود موجودات ذی شعور نیز صادق است. آنها به این نکته اشاره می ‏کنند که زمان ضرورتاً با تغییر همراه است و برای تغییر ، رویدادها باید خصوصیات مجموعۀ الف را داشته باشند. در مورد مکان ، اگر هیچ موجود هوشیاری وجود نداشته باشد ، مکان به خصوصی نیز وجود ندارد که بتوان به آن گفت "اینجا". در مقابل ، در مورد زمان یک "اکنون" وجود دارد حتی اگر هیچ موجودی برای درک این اکنون وجود نداشته باشد.
در اینجا کسانی که مجموعۀ الف را رد می ‏کنند ، چگونه پاسخ می ‏دهند؟ آنها معتقدند که مفاهیم مجموعۀ الف – زمان افعال؛ مفاهیم گذشته ، حال و آینده – ارتباطی هستند: آنها حوادث جهان را به سخنان یا افکار افراد ارتباط می ‏دهند. وقتی می ‏گویید خورشید اکنون می ‏تابد ، همۀ چیزی که بیان کرده‏اید این است که خورشید هم زمان با سخن شما در حال تابش است. هیچ چیزی بیشتر از این در مورد "اکنون" وجود ندارد. وقتی به‏طور منطقی استدلال می ‏کنید که مشکلات اقتصادی بیشتری سال آینده پیش خواهد آمد ، مشکلات اقتصادی نسبت به زمانی که شما در حال صحبت هستید ، دارای رابطۀ "پس از" است. هیچ چیز بیشتری در مورد آینده وجود ندارد. رد‏کردن مجموعۀ الف ، یک رد‏کردن ابدیت‏گرایی است. زمان چیزی جز یک بعد دیگر نیست. و شبیه به مکان است ، زیرا وقتی می ‏گویید انفجار در اینجا رخ داد ، فقط بیان کرده‏اید که انفجار در همان مکانی که شما در حال صحبت هستید رخ داده است. اگر شما نبودید ، "اینجا" هم نبود.
یخ بندان‏ های جهانی
با وجود  آنچه مطرح شد ، ممکن است باز اصرار کنیم که تغییرات رخ می ‏دهند و همان‏طور که مجموعۀ الف مطرح می ‏کند ، نیاز به زمان دارند. اگرچه ممکن است بپرسیم آیا زمان هم نیاز به تغییر دارد یا خیر. آیا می ‏توانیم بگوییم اشیا در گذر زمان وجود دارند ، اگر هیچ تغییری رخ ندهد؟ آیا زمان می ‏تواند بگذرد ، بدون اینکه هیچ اتفاقی بیفتد؟ احتمالاً پاسخ طبیعی ما "خیر" است ، اما سیدنی شومیکر ، یک فیلسوف آمریکایی ، آزمایش فکری بی‏نظیری مطرح می ‏کند.
فرض کنید جهان از سه منطقۀ متمایز الف ، ب و ج تشکیل شده است. هر منطقه‏ای به‏طور مرتب برای یک ساعت یخ می ‏زند ، بدون اینکه هیچ چیزی تغییر کند ، و سپس همه چیز به حالت عادی خود بر می ‏گردد. اگرچه یخ زدن‏ها مرتب است ، در زمان‏ های مختلفی بسته به هر منطقه اتفاق می ‏افتد. یخ بندان‏ های محلی را می ‏توان به راحتی از روی مناطق یخ نزده تشخیص داد. مثلاً فرض می ‏کنیم هیچ نوری از منطقۀ یخ زده بازتاب نمی‏ شود و فقط تاریکی در این منطقه‏ها وجود دارد.
مناطق ب و ج می ‏توانند بگویند که منطقۀ الف هر سه سال یک بار یخ می ‏زند. مناطق الف و ج می ‏توانند بگویند که منطقۀ ب هر چهار سال یک بار یخ می ‏زند. و مناطق الف و ب اظهار می ‏کنند که منطقۀ ج هر پنج سال یخ می ‏زند. بنابراین دانشمندان می ‏توانند با قطعیت بگویند در کل ، جهان هر 60 سال یک بار یخ می ‏زند. هر 60 سال ، یک یخ بندان جهانی رخ می ‏دهد ولی زمان بازهم در این یک ساعت می ‏گذرد. البته دانشمندان هیچ مدرک مبرهنی در دست ندارند که بگویند چنین یخ بندانی اتفاق می ‏افتد. آنها می ‏توانند این نظریه را رد کنند؛ می ‏توانند بگویند یخ بندان‏ های محلی اتفاق می ‏افتند به جزدر سال‏ های 60 ام؛ ولی چنین ادعایی قابل اثبات نیست. به نظر می ‏رسد این مثال حداقل ثابت می ‏کند ممکن است یخ بندان‏ های جهانی وجود داشته باشند و پذیرش رخ دادن آنها می ‏تواند معقول باشد. البته هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم در جهان ما اتفاق می ‏افتند.
برگشت به حال
اگر تنها حال وجود داشته باشد ، اینکه می ‏توانیم راجع به چیزهایی که اکنون وجود ندارند – مثلاً شخصیت‏ هایی تاریخی مانند سقراط ، شکسپیر و اسپینوزا – و حوادثی که در آینده ممکن است رخ دهند – مانند کسوف‏ها و زمین لرزه‏ های پیش‏بینی شده – صحبت کنیم ، خود یک معماست. با این حال اگر ابدیت‏گرایان درست بگویند ، برداشت معمول ما از تغییر و از گذشته و آینده‏ای که به خودی خود متفاوت از حال هستند ، کاملاً اشتباه است.
مشکلات مطرح شده نشان می ‏دهند که لازم است یک بار دیگر به مسئله نگاه کنیم. این باور کلی وجود دارد که وقتی ادعایی صحیح است ، چیزی برای اثبات صحیح بودن آن وجود دارد. این مسئله صحیح است که افلاطون سقراط را‏ستایش می ‏کرده است. چه چیزی به آن صحت می ‏دهد؟ حال‏گرایان به دنبال چیزی در حال می ‏گردند. در مقابل ، ابدیت‏گرایان می ‏گویند اینکه افلاطون در گذشته سقراط را‏ستایش می ‏کرده ، به همان اندازه صحت وجودی دارد که شما اکنون در حال خواندن این سطور هستید. ما هر دو روش را رد می ‏کنیم و به این نکتۀ ساده اشاره می ‏کنیم:  آنچه باعث می ‏شود این ادعا صحیح باشد این است که زمانی ،‏ستایش‏کردن سقراط توسط افلاطون وجود داشته است. چیزی که باعث صحت این ادعا می ‏شود که در سال 2020 یک انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا برگذار خواهد شد این است که در سال‏ های بسیاری این انتخابات وجود خواهد داشت.
به این مسئله بر می ‏گردیم که چگونه باید از تحت فشار قرار گرفتن توسط حالی بدون استمرار یا "اکنون" دوری کنیم. شاید معمای اولیه از اینجا شروع شد که جهان را به صورت تئوری به قسمت‏ های بسیار کوچک تقسیم کردیم. با چنین مشکلی در فصل بیستم مواجه شده‏ایم. وقتی از "اکنون" و "حال" صحبت می ‏کنیم ، بسته به  آنچه مورد صحبت است ، بازه‏ های زمانی مختلفی را در نظر داریم. قرن حال حاضر ما قرن بیست و یکم است ولی این بدین معنا نیست که قرن به یک لحظۀ بدون استمرار خلاصه شده است. وقتی به یک قطعۀ موسیقی گوش می ‏دهیم ، آن را "در یک لحظه" گوش نمی‏دهیم. هم اکنون شما در حال خواندن این کتاب هستید. این بدین معنا نیست که خواندن شما به یک لحظه فشرده می ‏شود. درست است که ما در حال زندگی می ‏کنیم و عشق می ‏ورزیم ، ولی نه در یک حال فشرده شده – و نه بدون خاطراتی از  آنچه در گذشته وجود داشته است و پیش‏بینی‏هایی از  آنچه در آینده رخ خواهد داد. بحث‏کردن در مورد زمان ، واقعاً ، زمان بر است.

 

1396/11/21
1143

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر