داستان‌هایی از شاهنامه

زال و رودابه ـ افسانه ای جاودانه از عشق و فداکاری

افسانه زال و رودابه، شاهکاری جاودانه که عشق و شجاعت را به تصویر می‌کشد و هر عاشق ادبیات فارسی باید آن را بخواند.

زال و رودابه؛ افسانه ای از عشق و شجاعت
پس از آنکه سام پادشاه زابل، حکومت را به زال سپرد، زال برای سرکشی به اطراف می رود و به کابل می رسد. در آنجا با مهراب، پادشاه کابل، آشنا می شود و پس از شنیدن داستان هایی درباره دختر مهراب، بی اختیار عاشق او می گردد.

رودابه نیز با شنیدن اوصاف زال، از دور شیفته و دل بسته او می شود. با کمک کنیزان رودابه، زال موفق می شود به دیدار او برسد. اما سام و منوچهرشاه ابتدا با این وصلت مخالف اند و زال باید با تلاش و دیپلماسی آنها را راضی کند.

چالش های وصلت زال و رودابه

سام به این وصلت مخالفت می کند، چرا که مهراب از نوادگان ضحاک است و نگران مخالفت منوچهرشاه می باشد. نهایتاً سام تصمیم می گیرد خود با منوچهرشاه گفتگو کند. در مسیر گفتگو، منوچهرشاه برای سنجیدن وفاداری سام، او را مأمور حمله به کابل می کند. سام بدون توضیح علت فرمان، به دستور شاه عمل می کند

زال از این موضوع آگاه می شود و با نامه ای از پدر می خواهد واسطه او و شاه شود. سام نامه را به دست زال می دهد تا به دربار برساند. منوچهرشاه با کمک ستاره شناسان از آینده فرزند زال و رودابه باخبر می شود و با دیدن آینده ای درخشان، رضایت به این وصلت می دهد.

سام، رودابه و ماجراهای دربار
در زمان حمله سام به کابل، مهراب در خشم قصد کشتن رودابه را دارد، اما سیندخت، مادر رودابه، مانع می شود و خود وارد مذاکره با سام می گردد. سام که هویت خود را مخفی کرده بود، پس از دیدن درایت و نیک منشی مادر رودابه، پیشنهاد ازدواج دختر را مطرح می کند.

چرا افسانه زال و رودابه هنوز محبوب است؟
این داستان عاشقانه و حماسی، نه تنها روایت عشق است، بلکه شجاعت، وفاداری و آینده ای روشن برای ایران باستان را به تصویر می کشد. اگر به شاهنامه فردوسی و ادبیات فارسی کلاسیک علاقه دارید، مطالعه زال و رودابه تجربه ای فراموش نشدنی خواهد بود

یکی چارهٔ راه دیدار جوی                     چه پرسی تو بر باره و من به کوی

پری روی گفت سپهبد شنود                   سر شعر گلنار بگشاد زود         

کمندی گشاد او ز سرو بلند                    کس از مشک زان سان نپیچد کمند   

خم اندر خم و مار بر مار بر                  بران غبغبش نار بر نار بر                   

بدو گفت بر تاز و برکش میان                بر شیر بگشای و چنگ کیان               

بگیر این سیه گیسو از یک سوم              ز بهر تو باید همی گیسوم                     

نگه کرد زال اندران ماه روی                 شگفتی بماند اندران روی و موی            

چنین داد پاسخ که این نیست داد               چنین روز خورشید روشن مباد             

که من دست را خیره بر جان زنم            برین خسته دل تیز پیکان زنم                

کمند از رهی بستد و داد خم                   بیفگند خوار و نزد ایچ دم                     

به حلقه درآمد سر کنگره                       برآمد ز بن تا به سر یکسره                  

چو بر بام آن باره بنشست باز                برآمد پری روی و بردش نماز              

 

1404/05/29
11

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر