تناقض ترجمه
ترجمه، خود بهواسطة نوعی اعتقاد به «ذاتباوری» و «ماهیتباوری» انجام میپذیرد.
ترجمه، خود بهواسطة نوعی اعتقاد به «ذاتباوری» و «ماهیتباوری» انجام میپذیرد. مترجم بر این باور است که چیزی در هستة یک متن ترجمه شده باید وجود داشته باشد که بتوان آن را تقسیم کرد و با وجود سد زبان، بدون از دست دادن بیش از اندازة کیفیت انتقال داد. «تعادل» و «تساوی» (اصطلاح محبوب دیگری در میان مترجمان) در این کار، یک هدف مهم است. اما آیا تعادل و تساوی واقعی هرگز ممکن است به دست آید؟ والتر بنیامین که خود یک منتقد است، پس از بررسی و تأمل بسیار در مورد این موضوع فکر میکند که نه، این کار ممکن نیست.. او نوشته است: «ترجمه بهتمامی، تنها یک راه مشروط و موقت برای به توافق رسیدن با وجود بیگانگی زبانهاست.» با مواد سادة آگاهی (به عنوان نمونه، دادههای علمی یا فنی) توافق میان زبانها ممکن است بهآسانی به دست آید.
آیا ترجمه هرگز میتواند رقیب اصل باشد؟ ادبیات، با شالودة سبکی و ساختاری پیچیدة خود و اتکا بر اختلافات ظریف و دقیق، برای مترجم مشکلات بسیاری ایجاد میکند. بعضی از منتقدان بزرگ (مانند بنیامین) بر این باورند که هر اندازه متن ادبیتر باشد، ترجمه از موفقیت کمتری برخوردار خواهد بود. روی هریس در TLS (1987) پس از آن که بر این نکته تأکید میکند، در باب ترجمهناپذیری متون ادبی مینویسد: «دشوار است تصمیم بگیریم که آیا مترجمها قهرماناند یا احمق. آنها باید بدانند که در زبان آفریقاییها این جمله از "هملت، من روح پدر توام" به این صورت ترجمه میشود: ""Omlet, ek is de papa’s spook.» بیتردید تعادل و تساوی بسیار اندکی بین این دو وجود دارد.
«شعر، همان چیزی است که در ترجمه از دست میرود.»
رابرت فراست
در ترجمة عناوین آثار ادبی نیز مشکلات بسیاری وجود دارد. یکی از معروفترین رمانهای پنجاه سال اخیر در زبان نروژی که آن را در همه جا میتوان یافت، «Forbandede Ungdom» نام دارد که یک ترجمة آن «ناتور دشت» و ترجمة دیگر آن «جوانی جهنمی» خواهد بود. ترجمة آن به زبان سوئدی «Raddaren i noden» است که به صورت «منجی در یک بحران» ترجمه میشود. ترجمة آن در زبان لهستانی نیز «Buszujacy w Zbuzu» است که به معنی «آدم پر سروصدا در میان حبوبات» میباشد.
ترجمه و «ناتور دشت»: آنچه در ترجمة آثار ادبی باید انتقال بیابد، تنها معنا نیست. در صورتی که فرهنگ سرزمین شما در گنجینة شعری خود، معادلی برای مفهوم تأثیر، گیرایی و مستیبخشی (catching) ویسکی (rye) در شعر برنز نداشته باشد، آیا میتوانید به این امیدوار باشید که بتوانید در کتاب سالینجر آن را بهدرستی و آن چنانکه باید ترجمه کنید؟
یکی از ماجراهای لطیفهمانندی که در همین کتاب سالینجر آمده، آن است که هولدن کالفیلد خود، آنچه را که برنز دربارة آن سخن میگوید، نمیفهمد ـ دانشآموز جوان، از لحاظ دایرة لغات لاولند اسکاتز کمبود دارد. او بهناچار از یک ترجمه دهة پنجاه سدة بیستم آمریکا به زبان عامیانه استفاده خواهد کرد.
هولدن گمان میکند در این رمان، نجاتدهنده آنجاست تا دختر را در امان نگاه دارد. در شعر (با آگاهی از تأثیر تمایلات شدید جنسی رابی برنز) به نظر میرسد که کاملاً فحشا مدنظر است. (در تلقی مارک چاپمن به عنوان قاتل دیوانة جان لنون نیز میتوان از یک ترجمه استفاده کرد. او نیز به اندازة هولدن در دریافت معنی شعر به فهم ناقص و ناتوان خود تکیه میکرد و به این دلیل گاهی به خطا میرفت.)
ترجمه و انجیل
تمام ترجمههای نخستین سطر از انجیل که به گونهای تاریخی به بیان مسئلة آفرینش میپردازد، از زبان یونانی سرچشمه میگیرند:
Eν ἀρχῇ ἐποίησεν ὁ θεὸς
τὸν οὐρανὸν καὶ τὴν γῆν
در هر حال، معروفترین ترجمههای موجود این جمله از این قرارند:
(نسخة لاتین)
In principio creavit Deus caelum et terram
(انجیل ویکلیف)
In the bigynnyng God made of nouyt heuene and erthe
در آغاز، خداوند از هیچ، آسمان و زمین را آفرید.
(نسخة شاه جیمز)
In the beginning God created the heaven and the earth
در آغاز، خداوند آسمان و زمین را آفرید.
(انجیل به زبان انگلیسی جدید، 1970)
In the beginning of creation, when God made heaven and earth,
در آغاز آفرینش، زمانی که خداوند آسمان و زمین را آفرید.
در این چند کلمه (به عنوان نمونه، «make» ساختن / «create» آفریدن) ظرفیتهای بسیاری برای عدم موافقت و اختلاف وجود دارد و البته هریک، ترجمة یک ترجمه و احتمالاً ترجمة اول از اصل یونانی است.
ترجمة ادبی ـ یک مسئلة خاص: مترجم آثار ادبی با نوعی گرفتاری مضاعف رودررو است. او باید «وفادار» باشد. این نکته، خود ناگفته معلوم است. یک ترجمة خوب، گاهی ممکن است تنها بر وفاداری و جستوجوی چیزی که در زبان و فرهنگ مقصد به همان معنی است، مبتنی باشد. در یک جملة معروف در زبان ایتالیایی آمده است که «Traduttore, traditore»، «مترجم، خائن است.»
مترجم بیگانهای که میخواهد آثار ادبی را از زبان انگلیسی به زبان دیگری ترجمه کند، با مسائل خاصی مواجه است؛ برای آن که زبان انگلیسی بیش از اندازه با وامواژهها و مترادفها گرانبار شده است. تخمین زدهاند که در آثار شکسپیر، ده برابر آثار راسین کلمات منفرد و منحصربهفرد وجود دارد. به این ترتیب، مثلاً ترجمة این مصراع که در «مکبث» آمده است، چگونه خواهد بود؟
«rather will it the multitudinous seas incarnadine»
زبان فرانسوی با واژههای جدیدی از قبیل «incarnadine» چندان مدارا نمیکند. تمام کلماتی که در زبان فرانسه در مقابل این واژه آمدهاند، از جمله «Rougir» برای ترجمة آن ناقص و نارسا هستند.
«یک ترجمة خوب، ترجمهای است هنگام خواندن آن هرگز احساس نمیکنید که ترجمه است.»
لارنس ونوتی
ترجمه صرفاً لازم نیست از این سوی مرزهای ملی به آن سوی آن باشد، بلکه ممکن است از زمانی به زمان دیگر نیز انجام پذیرد. اندکی از خوانندگان امروزی میتوانند «بیوولف» را که متن پایة ادبیات بریتانیاست، با اصل انگلوساکسون آن بخوانند. چاوسر نیز اینچنین است. به این ترتیب، زمان، از همة ما مریخیهایی میسازد، یعنی ما را با ادبیات ملی خودمان بیگانه میکند.
بزرگترین نویسندة زبان انگلیسی شکسپیر نیز نیازمند بهروزرسانی است، بخصوص برای خوانندگانی که برای نخستین بار با آن برخورد میکنند. در ادامة مثال قبلی، نسخههای اصلی و تازه شدة اظهار تأسف مکبث را در باب خونی که به انگشتان او چسبیده است، در نظر بگیرید:
Will all great Neptune’s ocean wash this blood
Clean from my hand? No, this my hand will rather
The multitudinous seas incarnadine,
Making the green one red.’
‘Will all great Neptune’s ocean wash this blood
Clean from my hand? No, my hand will rather
Redden the many seas,
Making the green one red.
ناگفته پیداست که آنچه در قسمت دوم آمده، مفهوم این مصراعها را روشنتر میسازد، اما نرمی و انعطافپذیری عباراتی مانند «redden the many seas» این سؤال را پدید میآورد که آیا یک ترجمه میتواند بهتر از اصل باشد (گفتهاند که بعضی از فیلمها از کتابیهایی که فیلم بر اساس آنها ساخته شده است، بهترند) یا الزاماً همیشه ترجمه از اصل بدتر است؟ آیا در این کار همیشه چیزهایی از دست میرود؟ معمولاً هرکس در پاسخ به این سؤال میگوید: بله. اومبرتو اکو اعتقاد دارد حداقل اندکی از آنچه در متن اصلی است، ناگزیر در ترجمه از دست خواهد رفت: «کار ترجمه، یک فرایند آزمون و خطاست؛ بسیار شبیه با آنچه در یک بازار شرقی اتفاق میافتد، زمانی که شما یک قالی میخرید. فروشنده، صد میخواهد؛ شما ده پیشنهاد میکنید و پس از مدتی چانهزنی، شما با پنجاه موافقت میکنید.»
با وجود این، جهانیسازی یکی از واقعیتهای زندگی ادبی معاصر است. همچنانکه ولادیمیر ناباکوف (رماننویسی که به سه زبان نوشته و گاهی به آنها ترجمه نیز کرده است) میگوید «زشتترین ترجمة ادبی، از زیباترین ترجمة آزاد، هزار بار سودمندتر است.»
چکیدة بحث: غیرممکن است، اما کدام انتخاب را داریم؟
روند پیشرفت این نظریه
130 میلادی: ترجمة یونانی کتاب مقدس، «Septuagint» ـ یا اثر هفتاد مترجم ـ پایان یافت.
1380 میلادی: چاسر «بوئیتیوس، در باب تسلیبخشیهای فلسفه» را ترجمه میکند.
1749 میلادی: ساموئل جانسون از دهمین هجونامه در باب جوانی با عنوان «پوچی آرزوهای انسان» تقلید میکند.
1796 میلادی: الکساندر پوپ «اودیسه» را با اسلوب نئوکلاسیک ترجمه میکند.
1859 میلادی: ترجمة ادوارد فیتزجرالد از «رباعیات عمر خیام» بهتدریج محبوبترین ترجمة منظوم قرن میشود.
1999 میلادی: شیموس هینی ترجمة خود از «بیوولف» را منتشر میکند و با استقبال بسیار زیادی روبرو میشود.
(برگرفته از کتاب نظریه های تاثیرگذار در ادبیات ـ انتشارات سبزان)
1397/04/06 1236
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
وارد کردن نام و نام خانوادگی الزامی می باشد
وارد کردن ایمیل الزامی می باشد info@iiketab.com - ایمیل وارد شده صحیح نمی باشد
وارد کردن متن الزامی می باشد
ارسال نظر