چگونه از ارسطو زرنگ تر باشیم

چگونه چیزی را که وجود ندارد دوست داشته باشیم

جهان‏ های ممکنی می ‏توانند وجود داشته باشند که در آنها خوک‏ها پرواز می ‏کنند و همسایۀ شما عاشقتان است. جهان‏ های محتملی وجود دارند که در آنها هیچ موجود زنده‌‏ای وجود ندارد. ولی صحبت از جهان‏ های ممکن ، احتمالات بیشتری را در بر می ‏گیرد.

چیزی که هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت
جهان‏ های ممکنی می ‏توانند وجود داشته باشند که در آنها خوک‏ها پرواز می ‏کنند و همسایۀ شما عاشقتان است. جهان‏ های محتملی وجود دارند که در آنها هیچ موجود زنده‌‏ای وجود ندارد. ولی صحبت از جهان‏ های ممکن ، احتمالات بیشتری را در بر می ‏گیرد. ارزش این جهان‏ها در برداشت ما از جهان واقعی چیست؟ چرا ممکن بود‏ها و ممکن است‏ها باید اهمیت داشته باشند درحالی‏که هرگز واقعیت نداشته و نخواهند داشت؟ ولی در حقیقت ، برداشت ما از جهان تا حد زیادی به احتمالات ، حتی آنهایی که هرگز به واقعیت نمی‏پیوندند ، بستگی دارد.
اپرا ، دویدن و جملات شرطی
لودمیلا به‏طور مرتب به اپرا می ‏رود. شما خیلی دلتان می ‏خواهد آخر هفته همراه او به اپرا بروید. واضح است که ابتدا باید بدانید آیا قصد دارد برود یا خیر. درست است؟ ممکن است برود ، ولی تنها به شرطی که بداند شما نخواهید رفت. چه کسی می ‏داند او چه حسی نسبت به شما دارد؟  آنچه شما باید بدانید این است: اگر از او درخواست کنید که همراهش بروید ، آیا خواهد پذیرفت؟ این یک جملۀ شرطی در مورد آینده است؛ باید بدانید آیا درست است یا خیر.
می‏بینید که اتوبوس به ایستگاه نزدیک می ‏شود. می ‏توانید به سمتش بدوید. واضح است که ابتدا باید بدانید آیا اتوبوس در ایستگاه خواهد ایستاد یا خیر. درست است؟ ممکن است بایستد ولی به شرطی که راننده شما را در حال دویدن به سمت ایستگاه نبیند. ممکن است پایش را روی پدال گاز فشار دهد؛ ممکن است چنین راننده‏ای باشد. برای اینکه بدانید دویدنتان بیهوده نبوده است ، باید بدانید اگر بدوید ، اتوبوس خواهد ایستاد یا نه: این یک جملۀ شرطی دیگر در مورد آینده است.
ما در زندگی روزمره با چنین جملات شرطی بسیار سر و کار داریم؛ با اینکه آنها در بر گیرندۀ احتمالاتی هستند که ممکن است هرگز اتفاق نیفتند. در مثال‏هایی که بیان کردیم ، شاید شما اصلاً جرئت درخواست‏کردن از لودمیلا را پیدا نکنید و یا اصلاً به خودتان زحمت دویدن به سمت اتوبوس را ندهید. در چنین مواردی ، با جملات شرطی‏ای رو به رو هستیم که هرگز اتفاق نمی‏افتند – آنها جملات شرطی خلاف واقع هستند. اگر از لودمیلا درخواست کرده بودید ، آیا قبول می ‏کرد؟ اگر به سمت اتوبوس دویده بودید ، آیا می ‏ایستاد؟ مسلماً جواب‏ های صحیحی برای هرکدام از این سؤال‏ها وجود دارد. مثلاً شاید جواب سؤال اولی ، خیر است. شاید اگر به سمت اتوبوس دویده بودید ، می ‏ایستاد. شاید اتوبوس توقف نکرده ولی اگر شما دویده بودید ، توقف می ‏کرد. شاید لودمیلا به اپرا رفته است ولی اگر شما از او درخواست کرده بودید ، این کار را نمی‏کرد.
این مثال‏ها نشان می ‏دهند که ما قطعاً برای اینکه تصمیم بگیریم چه کاری انجام دهیم ، در مورد این احتمالات فکر می ‏کنیم. در نتیجه به نظر می ‏رسد باید برای آنها یک ارزش حقیقتی ، اینکه درست هستند یا غلط ، در نظر بگیریم. ولی ممکن است این سؤال برایمان پیش بیاید که برای آنها چگونه ارزشی باید در نظر بگیریم و چه چیزی باعث می ‏شود آنها غلط یا صحیح باشند.
تیر ، کمان و چیز های دیگر
قبل از اینکه به جهان‏ های ممکن بپردازیم ، کمی‏بیشتر در مورد شرطی‏ های خلاف واقع صحبت می ‏کنیم. هیتلر یک ضد یهود بود. این جمله را در نظر بگیرید: اگر هیتلر یهودی بود ، یک ضد یهود می ‏بود. مسلماً ‏این‏گونه فکر می ‏کنیم که این جمله به احتمال زیاد غلط است. هیتلر در جست و جوی فتح اروپا بود. در نظر بگیرید: اگر هیتلر به سلاح‏ های اتمی‏دسترسی داشت ، تهدید می ‏کرد که از آنها استفاده خواهد کرد. به احتمال زیاد این شرطی خلاف واقع ، درست است. برخلاف این مثال‏ها ، ما با شرطی‏ های خلاف واقع زیادی رو به رو می ‏شویم که نمی ‏توانیم بدانیم صحیح هستند یا خیر. اگر هیتلر یک اتریشی غیر یهودی بود که در اسرائیل متولد شده بود ، او ضد یهود نمی‏بود – یا می ‏بود؟ اگر ژولیوس سزار رئیس جمهور آمریکا بود که دستور حمله به عراق را داده بود ، از سلاح‏ های اتمی‏استفاده می ‏کرد. ولی شاید اگر سزار رئیس جمهور آمریکا بود ، ترجیح می ‏داد که از تیر و کمان استفاده کند.
در تعیین ارزش حقیقتی شرطی‏ های خلاف واقع ، باید بدانیم که چه پیش زمینه‏هایی در مورد این موضوعات داریم. با توجه به فرضیاتی که در مورد ژولیوس سزار در ذهن داریم ، مطمئن هستیم که او فردی ظالم و بی‏رحم بوده است. از یک سو فرض می ‏کنیم که او در موقعیت رئیس جمهوری آمریکا با دسترسی به سلاح‏ های اتمی‏قرار دارد. از یک سوی دیگر فرض می ‏کنیم که ترجیح می ‏دهد از ابتدایی‏ترین وسایل جنگی استفاده کند.
یک مثال ساده‏تر. سیلوانا بیمار است. احتمالاً دلیل آن توت فرنگی‏هایی‏ست که خورده است. اگر سیلوانا آنها را نخورده بود ، بیمار نمی‏شد. و یا شاید بیماری به دلیل مشروبی‏ست که خورده است. اگر سیلوانا توت فرنگی‏ها را نخورده بود ، باز هم بیمار می ‏شد – ولی اگر مشروب را نمی‏خورد ، حالش خوب بود.
توت فرنگی‏ های سیلوانا و جهان‏ های ممکن
"جهان‏ های ممکن" می ‏توانند در برداشت ما از شرطی‏ های خلاف واقع ، مفید واقع شوند. البته باید مراقب باشیم سردرگم نشویم. گوتفرید لایب نیتس ، فیلسوف بزرگ آلمانی قرن 17 ، برای اولین بار ایدۀ استفاده از جهان‏ های ممکن را در منطق و متافیزیک مطرح کرد. پیش از این با لایب نیتس و منطق اعلای او آشنا شده‏ایم.
وقتی فلاسفه از جهان صحبت می ‏کنند ، آنها معمولاً همۀ چیزهایی که واقعی هستند را در ذهن دارند (جدا از خدا ، اگر در مورد خالق جهان بحث می ‏کنند). فیزیک دانان گاهی در مورد وجود جهان‏ های دیگر صحبت می ‏کنند ، جهان‏هایی که شاید هرگز به آنها دسترسی پیدا نکنیم ولی به اندازۀ جهان ما واقعی هستند. جهان یا دنیای فلاسفه ، همۀ این جهان‏ها را در بر می ‏گیرد. جهان‏ های ممکن معمولاً متمایز از جهان‏هایی هستند که فیزیک دانان به وجودشان اعتقاد دارند. از کلمۀ "معمولاً" به این دلیل استفاده کردیم که یک فیلسوف بزرگ به نام دیوید لوییس معتقد بود که جهان‏ های ممکن درست مانند جهان ما وجود دارند. لوییس رئالیستی بود که اعتقاد داشت جهان‏ های ممکنی وجود دارند که در آنها همتا های ما زندگی می ‏کنند. اگرچه در اینجا باید تمام آنها را فقط به صورت یک احتمال در نظر بگیریم ، به غیر از جهانی که خود در آن زندگی می ‏کنیم؛ این جهان ، واقعی نیز هست.
در مقدمۀ این کتاب ، بحث کردیم که چگونه رئیس جمهور بودن باراک اوباما در سال 2012 یک اتفاق غیراحتمالی است. ممکن بود او در انتخابات شکست بخورد. ممکن بود به جای سیاست به دنبال پرورش خوک برود. جهان‏ های ممکنی وجود دارند که در آنها اوباما رئیس مجهور نیست ، بلکه پرورش دهندۀ خوک است. جهان‏ های ممکنی وجود دارند که در آنها او به جای یک دموکرات ، یک جمهوری خواه است. حقایق ضروری ، بر عکسِ حقایق غیراحتمالی ، آنهایی اند که در تمام جهان‏ های ممکن صادق هستند. ممکن است جهان‏هایی وجود داشته باشند که در آنها کلمۀ نوزده برای عددی زوج به کار رود. ولی در تمام جهان‏ های ممکن عدد 19 زوج است.
چه چیزی باعث می ‏شود فکر کنیم اگر سیلوانا زیاد توت فرنگی نخورده بود ، بیمار نمی‏شد؟ به جهان‏ های ممکنی بیندیشید که در آنها سیلوانا در مقابل خوردن توت فرنگی‏ های اضافی مقاومت کرده است. قطعاً حداقل یک جهان ممکن است وجود داشته باشد – که بدون شک چندین جهان این چنینی وجود دارند – که در آن سیلوانا زیاد توت فرنگی نخورده و بیمار نشده است. می ‏توانیم نتیجه بگیریم که اگر سیلوانا توت فرنگی‏ها را نخورده بود ، بیمار نمی‏شد. زیرا آن جهان ممکنی که در آن چنین اتفاقی افتاده است بسیار بیشتر از جهان‏ های ممکن دیگر که در آنها سیلوانا توت فرنگی‏ها را نخورده ولی بیمار شده است ، به جهان واقعی شباهت دارد.
نا امیدی ، علیت و تسلسل
تجربه به ما می ‏گوید که خوردن مقدار زیادی توت فرنگی بیشتر از خوردن یک لیوان مشروب احتمال دارد سبب بیماری شود. البته جهان‏ های ممکنی وجود دارند که تعریف انسان و توت فرنگی در آنها متفاوت است ولی چنین جهان‏هایی بسیار دور از جهان واقعی هستند. جهان ممکنی وجود دارد که در آن سیلوانا به جای توت فرنگی ، گل و لای کنار دریا را خورده و بیمار شده است؛ ولی چنین رفتاری بسیار متفاوت از رفتار واقعی سیلوانا است. هیچ کدام این‏ها مشخص نمی‏کنند که چه چیزی به‏طور قطع سبب بیماری او شده است. می ‏توانیم از جهان‏ های ممکن صحبت کنیم ولی – وقتی خوب در مورد آن فکر کنیم می ‏بینیم – ارزش این صحبت‏ها فقط در جذابیت ظاهری‏شان است. به تنهایی به ما نشان نمی‏دهند که کدام شرطی خلاف واقع ، صحیح است. ایدۀ جهان‏ های ممکن ما را به فکر‏کردن در مورد پیش زمینه‏هایی که بدان‏ها معتقد هستیم وا می ‏دارد. یک پیش زمینه به قوانین طبیعت مربوط می ‏شود. جهان ممکنی وجود دارد که در آن سیلوانا به توت فرنگی تبدیل می ‏شود ولی این جهان بسیار متفاوت از جهان واقعی ما و قوانین طبیعی آن است.
در  آنچه مطرح شد ، خطر تسلسل وجود دارد. رابطۀ علت و معلولی را در نظر بگیرید و تفاوت آن را با یک رابطۀ اتفاقی ببینید. سیلوانا عطسه می ‏کند؛ سگی در نزدیکی پارس می ‏کند. این اتفاق ممکن است تنها یک تصادف باشد – و یا ممکن است عطسه‏کردن سیلوانا علت پارس‏کردن سگ بوده باشد. برای اینکه سیلوانا علت باشد ، این جمله باید صحیح باشد (به نظر می ‏رسد): اگر سیلوانا عطسه نکرده بود – و تمامی‏شرایط دیگر ثابت بود – سگ پارس نمی‏کرد. برای تعیین اینکه کدام جهان‏ های ممکن به جهان ما نزدیک‏تر هستند ، ابتدا باید بدانیم کدام رویدادها اتفاقی و کدام رویدادها بر مبنای علیت رخ می ‏دهند؛ با این حال برداشت ما از تفاوت این دو رابطه به شرطی‏ های خلاف واقع که توسط جهان‏ های ممکن نشان داده می ‏شوند ، بستگی دارد.
شرطی‏ های خلاف واقع در کمین‏اند
فهم اینکه الف علت ایجاد ب است ، به درک شرطی‏ های خلاف واقع نیاز دارد. اهمیت این نکته را با یک مثال کلی نشان می ‏دهیم. ابتدا فرض کنید این جمله صحیح است: اگر الف اتفاق بیفتد ، در نتیجه ب نیز اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر این ، الف اتفاق می ‏افتد ، پس ب نیز اتفاق می ‏افتد. این اتفاق افتادن همچنان می ‏تواند یک تصادف باشد. جملۀ معروف "پس از این ، در نتیجه به خاطر این" یک سفسطۀ غلط است که باعث می ‏شود یک ارتباط تصادفی را برای یک ارتباط علت و معلولی کافی بدانیم. پس به شرطی خلاف واقع نیاز داریم: اگر الف اتفاق نیفتاده بود ، ب اتفاق نمی‏افتاد. در نتیجه می ‏بینیم شرطی خلاف واقع برای تمایز دادن بین اتفاقات عادی که تصادفی رخ می ‏دهند و اتفاقاتی که براساس قوانین طبیعت پیش‏روی می ‏دهند ، اهمیت دارد. این جمله در نظر بگیرید: همۀ اجسام ساخته شده از مس بر اثر حرارت دیدن انبساط می ‏یابند. این جمله یک قانون علمی‏به نظر می ‏رسد که شرطی خلاف واقع نیز در موردش صدق می ‏کند: اگر این حلقه از مس ساخته شده بود ، بر اثر حرارت دیدن منبسط می ‏شد. در مقابل ، این جمله را در نظر بگیرید: همۀ سکه‏ های موجود در این اتاق از مس ساخته شده‏اند. پس اگر ما این سکۀ نقره‏ای را در این اتاق قرار دهیم ، از جنس مس خواهد بود. واضح است که این جمله غلط است – مگر اینکه اتاق قدرتی داشته باشد که بتواند تمام سکه‏ها را به مس تبدیل کند.
شرطی‏ های خلاف واقع در برداشت ما از شخصیت ، موقعیت و علم انسان‏ها نیز تأثیرگذارند. اگر سیلوانا انسان وفاداری بود ، در چنین موقعیت‏هایی به روش‏ های خاصی رفتار می ‏کرد. در فصل ششم به این نتیجه رسیدیم که علم یک نفر به چیزی – مثلاً اینکه سوفی می ‏داند استانبول پایتخت ترکیه است – به معنای اعتقاد به صحیح بودن آن چیز است. حداقل ، ما به حقیقت نیاز داریم: اگر استانبول پایتخت نبود ، سوفی اعتقاد نداشت که پایتخت است.
دیدیم که چگونه به چیزهایی که وجود ندارند ، ولی امکان وجود داشتن دارند ، تکیه می ‏کنیم و ‏این‏گونه باور داریم که شرطی‏ های خلاف واقع دارای ارزش حقیقتی هستند. با این حال بسیاری از فلاسفه اعتقاد دارند برای اینکه حقایق وجود داشته باشند باید یک سری "حقیقت سازها" وجود داشته باشند. آنها به این نکته اشاره می ‏کنند که هیچ چیز در جهان واقعی نمی ‏تواند تعیین کند که یک شرطی خلاف واقع صحیح است یا غلط؛ همان‏طور که می ‏گویند پیدا‏کردن حقیقت سازها برای گذشته و آینده دشوار است (در فصل بیست و ششم در این باره صحبت کردیم). این نکته بیان می ‏کند که شرطی‏ های خلاف واقع را باید بدون اثبات صحیح یا غلط بودنشان ، یا بپذیریم یا رد کنیم. بگذارید به مسئلۀ مطرح شده در اول فصل برگردیم ، اینکه آیا باید به خودتان زحمت دویدن به سمت اتوبوس را بدهید یا خیر.
فرض کنید می ‏دوید و اتوبوس نیز می ‏ایستد. اکنون جهان ممکنی را در نظر بگیرید که در آن نمی‏دوید. در آن جهان این شرطی خلاف واقع را در نظر می ‏گیرید: اگر دویده بودم ، اتوبوس می ‏ایستاد. به نظر می ‏رسد نکتۀ صحیحی را در نظر گرفته اید. با نقل قول غلطی از سخنان شکسپیر: فصل را به پایان می ‏بریم "بسیار بیشتر از اینکه برخی فلاسفه بتوانند خوابش را ببینند ، در بهشت و زمین – و در جهان‏ های ممکن – حقیقت هست."

1398/07/30
637

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر